هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

ممل و رد دیون

ممل و رد دیون



 
" ممل" که از کار مزرعه خسته شده بود، رو به الاغش کرد و گفت: من شهادت می دهم که تو  هیچ حقی بر ذمه من نداری! چرا که به موقع آب و علفت را می دهم و زیرت را خشک می کنم! هر چند که به من سر کوفت می زنی که برایت بار می آورم و سواری بهت می دهم؛ اما امروز برایت یک طویله نو  ساختم تا بدانی که من هم به فکر تو هستم. آقاتقی که به این مناظره ممل و خرش نگاه می کرد گفت: ممل! این چه گفتمانی است که با این بی زبان انجام می دهی! مگر فهم و شعور دارد؟ ممل گفت: آری! دارد و به خوبی هم دارد! چون از صبح تا حالا، از غرغرش خلاص شده ام و آرام شده است. آقاتقی که بیشتر گیچ شده بود گفت: ای بابا! چرا پرت و پلا می گویی؟ این دیگر چه صیغه ای است! ممل گفت: این خر بی زبان مدتی است که فهمیده حاصل امسالم خیلی خوب شده و ورد برداشته که باید سهم مرا بدهی که اگر من نبودم تو اکنون درآمد خوبی نداشتی و به اینجاها نمی رسیدی و مرا شغله ذمه خود کرده است. اکنون من هم برایش طویله ای نو ساختم که مدتی را در آنجا خوش باشد و هی برای من عرعر و غر غر نکند! 
اقاتقی گفت: چه جالب! پس امین الرعایا برای همین به کدخدا یک پست جدید داده است که او هم احساس شاغل ذمه ای داشته و با این حساب " رد دیون" کرده است!