هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

ممل سر حرف اومد!

ممل سر حرف اومد!



"ممل" این روزها دچار سرگردونی شده؛ یعنی گیچ و منگه! می فهمی! منظورم چیه؟ " این گفته های "ننه صغری" بود که به "کبری خانم" زن همساده ممل می‌گفت. لابد کبری خانم هم راست میزاره این حرف ها رو کف دست "عیال ممل"! اگر میگید نه پس بخونید:
   ننه صغری گفت و خبر رسید به عیال ممل! عیال ممل عصبانی رفت خدمت شوهرش، با حالت ناراحتی و کمی بغض زنانه که دل ممل را به درد آورد. گفت: " آخه! مرد این چه کاریه در پیش گرفتی؟ چرا سر به هوا شدی؟ دیگه چقدر تو فکر آبادی هستی؟ آبادی را به کدخدا رها کن. به تو چه؟ مگر! تو کدخدا هستی؟ مگر! تو مباشر اربابی؟ به تو چه مربوط که راه آبادی هنوز خرابه؟ جاده اش کم عرضه! دو تا الاغ از بغل هم با بار رد نمیشن! و هر از گاهی چند تا آدم پرت میشن پایین جاده! ممل گفت: عیال! ساکت باش! درد من این هست؛ اما دردناک تر اینه که ارباب هر روز از این راه با اسب راهورش رد میشه و فکری عاجل و سریع به حال آن نمی کنه! تازه گیها ارباب دراومده و به روستاهای خوش آب و هوا ییلاق می کنه! اونجا جلسه می گیره و جاده اونجا را گشاد می کنه! کسی نیست به او بگه ارباب! "چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام!" اول این جاده را تعریض کن، بهش برس و بعد برو سراغ اولویت های دیگر.
عیال ممل هم انگار خوشش اومده که ممل بعد از چند روزی بغض داره گپ میزنه، خیره خیره، به اون نگاه کرد و گفت: " قربان ممل بشم که سر حرف اومد."