هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

شبی در آریز(بخش دوم)

شبی در آریز(بخش دوم)



شبی مهتابی بود ونور ماه اجازه تماشای ستاره هارانمیداد .امااشتیاق دوستان برای تماشای شب پر ستاره کویر هم خواب را از چشمانشان ربوده بود .حدود ساعت 2 بامداد .ماه کم کم پشت کوه هاپنهان شد ودشتی پر ستاره پدیدار گردید چنان آسمان زیبا بود که هیچکدام از دوستان نخوابیدند.با دوربین وچشم غیر مسلح مشغول تماشای ستاره قطبی وصور فلکی بودیم.راستی خوشه پروین چه زیبا بود همان مجموعه ستاره هایی که امتدادشان سمت شرق را نشانه رفته است .ستاره بادکنکی هم خودنمایی میکرد با دنباله ای که جنوب را نشانه رفته بود
کم کم خستگی برما مستولی شد وبخوابی عمیق فرو رفتیم هنوز یک ساعتی بخواب نرفته بودیم که صدای غرش ترسناکی از خواب بیدارمان کرد.غرشی که سه بار تکرار شد و در کوه چنان پیچید که خواب را از چشمانمان ربود. صدا چنان نزدیک وبلند بود که تمامی دوستان از حالت افقی به حالت عمودی تغیر حالت دادند.گویا یوزی برای نوشیدن آب آمده بود وبا تعدادی انسان روبروشده بود.حیوان که کاری نمیتوانست انجام دهد فقط با نعره ای زیبا اعتراض خود را اعلام نمود.
صبح پس از صرف چای برای تماشای روستا براه افتادیم.قلعه ای زیبا که دارای سه طبقه هست اما برای رفتن به طبقه های بالا راه پله ای وجود ندارد گویا برای حفاظت از ساکنین قلعه با طناب افراد به طبقه های دوم وسوم میرفتند وطناب را جمع میکردند تا کسی قادر به بالارفتن نباشد.تعدادی خانه های ویران شده هم در کنار قلعه وجود داشت.در روستا تعداد زیادی درخت خرما تعدادی درخت انجیر کوهی وتعدادی هم انار وجود دارد
دیدن بزهای کوهی و قوچ هم که از بالای صخره ها به ما نگاه می کردند تماشایی بود.
اول صبح خوردن چای آتشی از آن دست لذتهایی است که توصیفش نوشیدنی است در همین احوال بودیم که صدای چند موتور سیکلت توجه مان را به خود جلب کرد.
موتورسوارانی که به سرعت از دره و تپه می تاختند ا به آریز برسند .چند جوان بافقی که برای گذران یک روز آرام، آریز را انتخاب کرده بودند و با دیدن ما جا خوردند و باورشان نمی شد کسانی زودتر از آنها در صبح جمعه به ایتن روستای بکر رسیده باشد غافل از اینکه ما شب را آنجا بیتوته کرده بودیم.
یک شب و روز به یادمانی ما در روستای آریز به ساعات پایانی نزدیک می شد و باید به شهر برمی گشتیم.
در مسیر برگشتمان دیگر تبدیل به ریگزار شده بود و فشار زیادی به ماشینها وارد میشد اما بازدید از مناطق دیگر جزئی از برنامه بود البته اصلی ترین جاذبه در این مسیر همان سافاری بود و خدا را شکر هیچکدام از خودروها گیر نیفتادند وتمام مسیر همراهیمان کردند.تنها در یک قسمت از مسیر که شیبی تند و بزرگ همراه با ریگ بود حتی تا نزدیک واژگون شدن خودروها پیش رفتیم اما باز هم خدا راشکر بخیر گذشت .مکان بعدی که برای صبحانه پیش بینی شده بود پاسگاه محیط بانی منطقه بود .جای دوستان خالی صبحانه را خوردیم وازاصغر آقا محیط بان خوب بافقی خداحافظی نمودیم .درراه بازگشت از روستای زریگان هم بازدیدی داشتیم واز قلعه زیبای آن عکسی گرفتیم وبسمت بافق رهسپار شدیم.
محمدرضا رضایی بافقی