هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت غم مخور



ممل دمغ از اوضاع روزگار بود! گاهی به خودش کلنجار می رفت و گاه هم زمون و زمان را بد و بیراه می گفت. خلاصه اشوبی درونش بود! اخه چند وقتی می شد که ارباب حقوق "عمله ها" از جمله او را نداده بود؛ در نتیجه وقتی که مواجب به موقع نرسه تو زندگی مشکل پیش میاد! اون هم خیلی شدید!
ممل سوار بر خرش نشده بود که بهش خبر دادن میرزا بانکی او را خواسته و عصبانی از این که چرا نیامده وامش را پرداخت کنه! و بدتر از همه برات بدون پول به مردم داده! ممل با شرمندگی رفت پیش امیرزا و عرض حال داد که: امیرزا از خدا پنهون نیست از شما هم مخفی نماد ارباب دیر به دیر حقوق می ده! اون هم بهونه میاره که کسی سنگ های سیاه که از معدن اباد استخراج میشه، نمی خره و به اصطلاح به ماچین و چین نمی تونه بفرسته!
امیرزا گفت: همه اینها درست؛ اما این ها برای من نون و اب نمیشه! وام گرفتی الاغ نو خریدی باید بیایی قسطاشو بدی! ندارم و ارباب نمیده نداریم! ممل دید که بی فایده هست پا شد و از پیش امیرزا خارج شد در حالی که می گفت:
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
                            دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور