هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

درد دل پاکبانان

درد دل پاکبانان



الهام نصیرزاده| پلیس شیکاگو با حمله به تظاهرات گسترده کارگران، که برای هشت ساعت کار در روز، و حق تشکیل اتحادیه های کارگری برپا شده بود، آنان را به خاک و خون کشید. چند روز بعد، دادگاه چند تن از رهبران کارگران را محاکمه، و به مرگ محکوم کرد. یکی از رهبران کارگران اعتصابی، پس از اعلام رأی ، در برابر دادگاه چنین گفت":کارگران اینک دریافته اند، که می توانند با اتحاد و همبستگی، و مبارزه جمعی بر مشکلات خود فائق آیند. کارگران دریافته اند که چه قدرت عظیمی در اتحاد آنان نهفته است و به همین دلیل است که کارفرماها با تمام توان می کوشند تا اتحاد کارگران را بشکنند، و میتینگ کارگران را به خون بکشند. ما کارگران گرد هم آمدیم تا اندکی از حقوق خود را باز پس بگیریم؛ اما اکنون از دادگاه و زندان سر در آورده ایم . آیا این است معنای برابری و عدالت در جامعه ما؟ امروز اگر صدای حق طلبانه ما را با گلوله خفه می کنید، مطمئن باشید که این صداها دیگر خاموش شدنی نیست، و هر روز طنین آن رساتر خواهد شد.
رهبران کارگران شیکاگو به دست مستکبران جان باختند؛ اما حقانیت گفته هایشان به تدریج بر همگان مسلم شد.
در سال ۱۸۸۹، کنگره بین المللی کارگران در پاریس، به پیشنهاد نماینده کارگران آمریکا، روز اول ماه مه را به عنوان روز جهانی کارگر برگزید، و در پی آن در بسیاری از کشورهای دنیا، کارگران با برپایی اعتصاب و تظاهرات گسترده، این روز را گرامی داشتند و یاد و خاطره کارگران به خاک و خون کشیده شده را زنده نگه داشتند.
هفته نامه افق کویر به مناسبت گرامیداشت روز کارگر گفتگویی با چند تن از کارگران زحمتکش شهرداری که آنها را با نام رفتگر یا سفور شهرداری می شناسند انجام داده ایم؛ البته به تازگی نام پاکبان بر این  قشر زحمتکش گذاشته شده است. شهرستان بافق با توجه به معدنی بودن یک شهر کارگری به حساب می آید؛ ولی پرسش هایی چون؛ چرا باید در یک جامعه کارگر از گفتن نام خود هراس داشته باشد؟! یا چرا وقتی معلم از دانش آموز درباره شغل پدرش سؤال می کند از گفتن شغل او  طفره می رود؟ به سراغ این قشر زحمتکش رفتیم.
زمانیکه نام آنها را برای تهیه گزارش جویا شدم هیچکدام تمایل به معرفی خود نداشتند؛ بعضی از آنها داراری نوه بوده اند با دستانی پینه بسته و موهایی سفید، تعدادی هم تازه تشکیل زندگی مشترک داده بودند.
مرد 29 ساله ای گفت: ما زحمت بسیار زیادی می‌کشیم و فقط توقعی که از مردم داریم، احترام است؛ چرا بعضی از مردم با تمسخر یا دل رحمی به ما نگاه می کنند. بخدا ما هم انسان هستیم زن و بچه داریم و همانند شما کارمندان و رؤسا ... زندگیمان و خانواده مان را دوست داریم.
 یکی دیگر از کارگران گفت: به فکر، ترک کارم هستم، چون فرزندم گریه کنان به منزل می آید و می گوید بچه ها مرا مسخره می کنند و می گویند بابای تو آشغال جمع کن است! در برابر فرزندم خجالت می کشم. نگاه به موهای سفید من نکنید؛ سنی ندارم، ولی چندین الهام نصیرزاده| پلیس شیکاگو با حمله به تظاهرات گسترده کارگران، که برای هشت ساعت کار در روز، و حق تشکیل اتحادیه های کارگری برپا شده بود، آنان را به خاک و خون کشید. چند روز بعد، دادگاه چند تن از رهبران کارگران را محاکمه، و به مرگ محکوم کرد. یکی از رهبران کارگران اعتصابی، پس از اعلام رأی ، در برابر دادگاه چنین گفت":کارگران اینک دریافته اند، که می توانند با اتحاد و همبستگی، و مبارزه جمعی بر مشکلات خود فائق آیند. کارگران دریافته اند که چه قدرت عظیمی در اتحاد آنان نهفته است و به همین دلیل است که کارفرماها با تمام توان می کوشند تا اتحاد کارگران را بشکنند، و میتینگ کارگران را به خون بکشند. ما کارگران گرد هم آمدیم تا اندکی از حقوق خود را باز پس بگیریم؛ اما اکنون از دادگاه و زندان سر در آورده ایم . آیا این است معنای برابری و عدالت در جامعه ما؟ امروز اگر صدای حق طلبانه ما را با گلوله خفه می کنید، مطمئن باشید که این صداها دیگر خاموش شدنی نیست، و هر روز طنین آن رساتر خواهد شد.
رهبران کارگران شیکاگو به دست مستکبران جان باختند؛ اما حقانیت گفته هایشان به تدریج بر همگان مسلم شد.
در سال ۱۸۸۹، کنگره بین المللی کارگران در پاریس، به پیشنهاد نماینده کارگران آمریکا، روز اول ماه مه را به عنوان روز جهانی کارگر برگزید، و در پی آن در بسیاری از کشورهای دنیا، کارگران با برپایی اعتصاب و تظاهرات گسترده، این روز را گرامی داشتند و یاد و خاطره کارگران به خاک و خون کشیده شده را زنده نگه داشتند.
هفته نامه افق کویر به مناسبت گرامیداشت روز کارگر گفتگویی با چند تن از کارگران زحمتکش شهرداری که آنها را با نام رفتگر یا سفور شهرداری می شناسند انجام داده ایم؛ البته به تازگی نام پاکبان بر این  قشر زحمتکش گذاشته شده است. شهرستان بافق با توجه به معدنی بودن یک شهر کارگری به حساب می آید؛ ولی پرسش هایی چون؛ چرا باید در یک جامعه کارگر از گفتن نام خود هراس داشته باشد؟! یا چرا وقتی معلم از دانش آموز درباره شغل پدرش سؤال می کند از گفتن شغل او  طفره می رود؟ به سراغ این قشر زحمتکش رفتیم.
زمانیکه نام آنها را برای تهیه گزارش جویا شدم هیچکدام تمایل به معرفی خود نداشتند؛ بعضی از آنها داراری نوه بوده اند با دستانی پینه بسته و موهایی سفید، تعدادی هم تازه تشکیل زندگی مشترک داده بودند.
مرد 29 ساله ای گفت: ما زحمت بسیار زیادی می‌کشیم و فقط توقعی که از مردم داریم، احترام است؛ چرا بعضی از مردم با تمسخر یا دل رحمی به ما نگاه می کنند. بخدا ما هم انسان هستیم زن و بچه داریم و همانند شما کارمندان و رؤسا ... زندگیمان و خانواده مان را دوست داریم.
 یکی دیگر از کارگران گفت: به فکر، ترک کارم هستم، چون فرزندم گریه کنان به منزل می آید و می گوید بچه ها مرا مسخره می کنند و می گویند بابای تو آشغال جمع کن است! در برابر فرزندم خجالت می کشم. نگاه به موهای سفید من نکنید؛ سنی ندارم، ولی چندین سال است که در این کار هستم و بخاطر غصه هایی که برای فرزندم کشیده ام پیر شده ام. شما هرگز نمی توانید ما را درک کنید خجالت یک پدر در برابر فرزند را هیچکس جز پدر زجرکشیده درک نمی کند؛ اگرچه از نظر خرید پوشاک و خوراک خانواده ام را راضی نگه داشته ام و الحمدا... دستم به دهنمان می رسد.
یکی دیگر از آنها گفت: به خاطر فرزند بیمارم این حقوق برایم کم است. ای کاش مسئولین نگاهی به ما می انداختند و به هر کدام از ما که واقعاً نیازمند هستیم دست یاری می رساندند.
مرد 36 ساله ای گفت: مدرسه محل تعلیم و تربیت است؛ ولی فرزندم هر موقع که از مدرسه بر می گردد ناراحت است و می گویید دیگر نمی خواهم ادامه تحصیل بدهم. اوایل علت آن را نمی دانستیم، اما بعداً مشخص شد که بچه ها او را به خاطر شغل من مسخره می کنند و حاضر نیستند با او دوست شوند!
وی افزود: چرا ما خانواده ها باید به گونه ای فرزندانمان را تربیت کنیم که فقط با دانش آموزانی که پدر و مادر آنها از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار هستند دوست شوند؟! مگر فرزندان ما از همین آب و خاک نیستند؟! گناه آنها چیست که پدرشان رفتگر شهرداری است؟! از معلمان و مدیران مدرسه می خواهم تا روی این موضوع در مدارس کار کنند؛ هرچند برخی از معلمین نیز به خاطر شغل پدر بین دانش آموزان تبعیض قائل می شوند.
وی تصریح کرد: البته ناگفته نماند همه مثل هم نیستند خانواده متشخصی هستند که زن و شوهر کارمند می باشند و از لحاظ مالی بسیار عالی هستند. آنها خیلی به ما لطف دارند در طول ماه یکبار با ما هماهنگ می شوند و با هم به پارک می رویم و شام را باهم می خوریم و خوش می گذرانیم.
مرد 40 ساله ای گفت: ما به خاطر هزینه مالی یا مشکلات دیگر ادامه تحصیل نداده ایم؛ نمی شود گفت ما کم هوش بوده ایم خیر! خیلی از ماها دارای هوش بالایی هستیم؛ ولی بخاطر فوت پدر یا مشکلات دیگر ادامه تحصیل نداده ایم و این شغل با شرافت را انتخاب کرده ایم.
وی افزود: افرادی هستند که با بالاکشیدن و چپاول اموال و حق دیگران به دید خودشان زندگی باکلاس و مرفهی دارند؛ ولی افرادی از قبیل ما این زندگی را نمی پسندیم و از اینکه نان حلال سر سفره زن و بچه مان می گذاریم خدارا شاکر هستیم؛ فقط کاش مردم دیدشان را نسبت به ما عوض می کردند.
وی عنوان کرد: خواهش دیگر ما از شرکتهای پیمانکار این است که بیشتر به فکر ما باشند؛ در زندگی مشکلات مالی زیادی از قبیل بیماری، تهیه جهیزیه و ... بر سر راه افرادی چون ما قرار می گیرد از آنها می خواهم وقتی دوستان درخواست مساعده می کنند وعده امروز و فردا به آنها ندهند.