هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

حرف حق نشاید گفت

حرف حق نشاید گفت



      مامور داروغه احضاریه ایی برای «ممل» آورد و گفت: تا تو باشی که دهن گشادت را باز نکنی و علیه «تجارالسلطنه» حرف نزنی؛ مگر نمی دانی تجار السلطنه بر کرور کرور پول خوابیده! اراده کند می تواند خانه ایی را با پولش خراب کند و یا با پولش خرابه ایی را آباد! تمامی دیوان های حکومتی به دنبال او هستند؛ آخر مواجبی به آنها نمی رسد! از «کاتب دیوان» گرفته که برای خرج دوا و قلم «دیوان» احتیاج به پول دارد تا رئیس دارالتعلیم که برای کرسی و لوح بچه ها باید دست گدایی پیش او دراز کند. حالا تو می آیی و داد می زنی و در میان جمع می گویی؛ تجارالسلطنه همه اموال را برای خودش برداشته و جواب پس نمی دهد! خب ندهد! به تو چه!

    گفته های مامور داروغه عین پتک بر سر ممل خورد و ممل که زهره ایی نداشت از هوش رفت که رفت! نمی دانست که تجار السلطنه با او هم این کار کند! آخه ممل چند سالی بود برای تجار السلطنه خدمت کرده بود. از سوی دیگر تجار السلطنه گفته بود پدر ممل را در میارم! بیچاره اش می کنم!

     ممل چشم باز کرد و باز «آقاتقی» را بالای سرش دید! در حالی که به ممل دلداری می داد گفت: حرف حق را زدی و این حرف حق برایت تاوان داشت، تاوانش را با جان و دل بخر و بدان که «حرف حق نشاید گفت جز زیر لحاف»!