نمایش خبر نمایش خبر

درخت

درخت



بذری بودم سر از خاک برآوردم. نگاهی به کوه، دشت و بیابان کردم. به اطراف خود گریستم، چشم حقیقت باز نمودم. حیات را یافتم زبان من قدرت ندارد. اسطوره زندگی می توان به تحریر یا تصویر کشید. کی باشد که زینت من ریشه و تنه و شاخ و برگ باشد و از کتاب خود صفحات خاطره انگیز و ماندگار در دل تاریخ ثبت نمایم. امید است به عبور کاروان خسته سایه افکنم. یا چوپانی با نوای نی خود مرا شاد و گله اش پوشش استراحت دهم. خالی از انتظار نیست که کسانی برمن گذر کنند و سنگ بر سینه من زنند. یا سالخورده ای از گذشته خویش حکایت کند. یا سواری بیتوته نماید و افسار اسبش بر تن من بندد. هرگاه با دو طوفان به سراغم می آید با ترس و لرز ادامه بقای من تهدید می کند و هر زمان آفتابی بی حد سوزان مرا در آغوش می گیرد از شدت آن می سوزم. براستی که چقدر چرخش زندگی سخت است و از گزند حوادث روزگار در امان نیستم. یا برعکس از شدت سوز سرما پناهی نمی بینم. برگهای شکوفایی تازه و جوان من نصیب حیوانات و خدا نکند فصل میوه دان فرا رسد با چوب و چماق به جانم می افتند. قافله ای در دل کویر دچار خاکریزه ها و شن های روان می شوند که حتی قدرت بینایی و دید خود را از دست می دهند و آنها در پناه  خود می گیرم. لحظات اندوهگینی من بر شادمانیم غلبه نموده. هر گاه خواب بر من چیره گردد تا زمان مرگ فاصله ای نیست.در طول سالیان دراز تشنگی را حس نمودم و لمس کردم و با صبر و پایداری استقامت نمودم به امید بارش ماندم و چندین بار مرگ را جلو چشمان خود دیدم. این بخشی از زندگی و تکامل است. حال دنیای اطراف خود سالمندی می بینیم خوش انصافان قلیان و منقل خود از نفسهای گرم من جدا می سازند و بی انصافان با تبر و ابزار تیز بجان و پیکر من می افتند که بزرگترین دشمن در تاریخ حیات معرفی می کنم و گرم داشتن خانه و کاشانه با سردی تن من انجین شده. اگر فایده بخش نبودم، آزارم نیز به کس نمی رسید که خاکسترم در هوا پراکنده و دود بشه و بره هوا و آثار حیاتم به یغما برند و ساعتی خود را گرم کنند. پسندیده و شایسته نبود اینگونه رفتار، فراموش کردید من هم همانند شما حیات جاودانه آرزومند بودم و حال نام شما انسان به عنوان دشمن دیرینه در تاریخ ثبت می شود و شما من را به انتها راه نزدیک کردید و سپس از بین بردید. عمر برای هر کس جایگاه بلند مرتبه است. ماجرایی تلخ برای بازمانده خود بیان و فرایند مداوم حسب عادت شماها چگونه به یک زندگی موجودی زنده پایان می دهید.
گفتی که پیر شوی، ای پدر بیا
                                نفرین که در لباس دعا کرده ای ببین
مجیدشمس لاری