نمایشگر دسته ای مطالب
سال کهنه و سال نو
سال کهنه و سال نو
سال کهنه و سال نو
این روزها روزهایی هستند که هم نو اند و هم کهنه نواند چون تا حالا نیامده بودند و کهنه چون قبلا تکرار شده اند . روزهای آخر سال . روزهایی که ما را میبرند به زمانهای دور به آن وقتها که نمیدانستیم زمان چیست. آن وقتها که خوشحال میشدیم عید میآید تا لباس نو بخریم روزهایی که مادر سبزه میریخت و چقدر قشنگ میشد وقتی سبز میشد. مادر دانههایی میکاشت که من اسمشو نمیدونم اما خیلی قشنگتر از عدس و گندم و... سبز میشد و سبزهای زیبا. روزهایی که از ته دل می خندیدیم . روزهایی که دنیایمان یک اتاق بزرگ بود با سفره هفت سین و پدر و مادر و برادران و چشمهای شادی که منتظر تحویل سال بود و منتظر دستان مادر بود و پدر تا عیدانه ای بدهند و شادی عمیقی را حس کنیم . و رها شدن در حیاط بزرگ خانه با حوضی آبیرنگ و فواره آب و درخت آلو و داربستهای انگور که همپای ما بزرگ می شد. درخت بزرگ می شد و سبز و ما هم در لذت بزرگ شدن گذر سالها را شادمانه استقبال می کردیم . یا مقلب القلوب والابصار و می شنیدیم ؛دعای سفره هفت سین را یا مدبر الیل و النهار و سکوت میکردیم تا بشنویم که در سکوت شنیدن ممکن می شود و در هیاهو و گفتگوهای بیهوده سخن گم می شود یا محول الحول و الاحوال و سخن می تواند احوالات ما را نکو کند اگر بتوانیم بشنویم حول حالنا الی احسن الحال و آمینی و انتظاری برای اینکه ماهی در تنگ آب از حرکت بایستد و دوباره حرکت را از نو آغاز کند . روزهای دورتر در خانه قدیمی و بزرگ با بوته های گل یاس کنار حیاط و دلهایی که خیلی بزرگ بود و همسایه ای که هم آیین ما نبود ولی همسایه دیوار به دیوار ما بود و ما آدمها را از رفتارشان و کردارشان می شناختیم .و در وسط حیاط یک حوض بسیار بزرگ .بزرگتر از ان حوض آبیرنگ که عاریه ای بر زمین نشسته بود و فقط ما را بیاد این حوض بزرگ می انداخت که زمین به آغوشش کشیده بود . روزهایی که دیگر حوض نداشتیم روزهایی که حوض نداریم خانه های بی حوض خانه های بی فواره خانه های کبریتی.چقدر آدم زود شبیه محیطش می شود . دلهای بی حوض دلهای بی فواره دلهای بی فوران دلهای کوچک دلهای کبریتی. روزهایی که نمی خواستیم تا زمان نگذرد روزهایی که زمان را هل می دادیم به جلو . روزهایی که شادمانه آب حوض را بر هم می پاشیدیم . روزهایی که برای خود کشی کردن زرد آلو می خوردیم آنقدر تا بمیریم و نمردیم . و روزهایی که نمی خوریم تا نمیریم و می میریم . روزهایی که با تمام وجودمان اعتقاد داشتیم در سال نو باید کینه ها را دوربریزیم و می ریختیم و دستها را بچه گانه می فشردیم برای دوست ماندن برای محبت کردن برای زندگی. و هنوز یاد نگرفته بودیم که دستها را بفشریم برای خام کردن تا بی مقاومت ضربه خود را وارد کنیم . و کاش خیلی چیزها را یاد نمی گرفتیم . هر چند برخی درسها را شاگرد تنبل بودیم و هنوز هم یاد نگرفته ایم و چه یاد نگرفتن دلچسبی. روزهایی که یاد نگرفته بودیم همیشه انگشتهایمان را به مشت تبدیل کنیم . دستهایمان باز بودند برای فشردن دستی دیگر و مهر ورزی بی آنکه لغت مهر را بدانیم چیست یا چگونه آن را می نویسند . روزهایی که بمب بر سرمان فرو می ریخت و سال تحویل را در تاریکی و در نور شمع جشن می گرفتیم . روزهایی که باور داشتیم می توانیم با دلهایی روشن دنیا را روشن کنیم .روزهایی که تاریکی را باور نداشتیم . روزهایی که امید در وجودمان شنا می کرد و در لحظات تحویل سال به اوج خودش می رسید و امید در ما غرق می شد. روزهایی که بچه بودیم و می خواستیم بزرگ شویم و فکر می کردیم که بزرگ شویم همه چیزهای قشنگ دنیا را بدست می اوریم . روزهایی که فهمیدیم بزرگ شدن به معنای بزرگی کردن نیست . روزهایی که فهمیدیم اگر اندیشه هایمان را بزرگ نکنیم گذر عمر فقط ما را پیر می کند . روز هایی که فهمیدیم اگر اندیشه های بزرگ داشته باشیم زمان را به نفع جسممان خرج می کنیم . روزهایی که با میزان مشق عید میزان شادی و آزادیمان را پیمانه می کردیم . و مشق هر چند سخت آزادی می کردیم تا روز آخر که یادمان می افتاد مشقمان را ننوشتیم و عجولانه رج می زدیم تا تکلیف انجام داده باشیم .. روزهایی که ساکهایمان را پر کتاب می کردیم تا در تعطیلات نوروز درسهای دانشگاه را بخوانیم و همانطور بسته شده آنها را برمی گرداندیم . روزهایی که فهمیدیم درس واقعی را زندگی بما می دهد شاید زمانی که بکارمان نمی آید . روزهایی که که در خوابگاه دانشجویی با دوستان از آینده و ارزوهامون صحبت میکردیم.. ..و زندگی ادامه دارد و سال نو می آید و سال تحویل می شود و درختان جوانه می زنند و حوض ها کوچکتر و کوچکتر می شوند و دستهای کوچک هنوز وجود دارند که مشت نشده اند و دلهای با فواره هنوز فوران می کنند و امید در دلهایی دریایی شنا می کند .هنوز بچه هایی در شادی بزرگ شدن سالها را تحویل می گیرند و تحویل میدهند . هنوز عشق به زندگی در همه جریان دارد و عشق آب و هوای پاک است برای روییدن انسان برای دوباره جوانه زدن برای برگهای کهنه را ریختن برای نوشدن برای مهرورزی که حال می دانیم چگونه آن را غلط ننویسیم . برای تغییر برای تحول برای نو شدن اندیشه هایمان در کارها برای نوشدن اندیشه هایمان در اداره ها و سازمانهایمان، برای دمیدن روحی تازه در مناسبات کاری . برای تحولی دیگر در سالی دیگر. بگذاریم امید در دلهای ما شنا کند . بگذاریم آنقدر شنا کند تا در ما غرق شود . و سال نو را با امید آغاز کنیم.
حول حالنا الی احسن الحال
سال نو پیشاپیش بر همگان مبارک باد
ناهید مظفری