نمایش خبر نمایش خبر

راههای مقابله با استرسهای زندگی ...

راههای مقابله با استرسهای زندگی ...



اول از همه اینکه : هرگزعادت به بازگوکردن مشکلات خود نزد همه نکنید… 
بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را زیاد میکند… علاوه بر آن معمولا وقتی سفره دلتان را جلو کسی باز می‌کنید، اوهم سفره خودش را برایتان باز میکند ... و این یعنی تمام زمانی که میتوانستید بادوست خود شادباشید و کلی خوش بگذرانید صرف یاداوری مشکلات وسختیهایتان شد
دوم اینکه : فقط به زمان حال فکر کنید ...
گذشته‌تان و آینده‌تان را خیلی جدی نگیرید… 
اصلا پاپیچ خرابکاریها و کوتاهی‌هایی که در گذشته در حق خودتان کرده‌اید، نشوید.
همه همینطور بوده‌اند وانگشت فرو کردن در زخمهای قدیمی، هیچ فایده‌ای جز چرکی شدن آنها ندارد. 
آینده را هم که رسما باید به هیچ وجه به حساب نیاورید. 
ترس از حوادث و رخدادهای احتمالی، حماقت محض است..
فکر هر چیزی، از خود آن چیز معمولا سخت‌تر و دردناک‌تر است…
سوم اینکه : به خودتان استراحت بدهید حالامی‌گویم استراحت، یکهو فکرتان نرود به سمت یک ماه عشق و حال وسط سواحل هاوایی…! وسط همه گرفتاریها واسترسها و بدبختی‌هاتون...!!! 
آدم میتواند خیلی شیک به خود، مرخصی چند ساعته بدهد…
کمی تنهایی، کمی بچگی کردن، یا هر چیز نامتعارفی که شاید دوست داشته باشید…. که کمی از دنیای واقعی دورتان کند و خستگی را بگیرد…
مثل نهنگ‌ها که هر از چندگاهی به بالای آب می‌آیند و نفسی تازه می‌کنند و دوباره به زیر آب برمی‌گردند…
چهارم اینکه : تن‌‌تان را بجنبانید ...
ورزش قاتل استرس است... 
لزومی هم ندارد که وقتی می‌گوییم ورزش، خودتان را موظف کنید روزی هزار بار وزنه یک تنی بزنید و بازو دربیاورید… 
همچین که یک جفتک چارکش منظم وخفیف در روز داشته باشید، کلی موثر است…
پنجم اینکه : واقع‌بین باشید ...
مردم، بیشتر استرسمان بابت چیزهایی است که کنترلی روی آنها نداریم…
ششم اینکه : باور داشته باشید: زندگی‌تان، میدان و مسابقه اسب‌دوانی نیست!
خودتان را دائم با دیگران مقایسه نکنید… مقایسه کردن و"رقابت‌پیشگی"، استرس‌زا است… 
اینکه جاسم فوق‌لیسانس دارد و من ندارم و قاسم لامبورگینی دارد و من ندارم و 
شما را دقیقا می‌کند همان اسب مسابقه که همه عمرش را بابت هویج ِ سر چوب، دویده وبه هیچ کجا هم نرسیده… 
زندگی مسخره‌تر از چیزی است که شما فکرش رامی‌کنید… 
هیچ دونفری لزوما نباید مثل هم باشند…
خودتان باشید…
هفتم اینکه : از مواجهه با عوامل "ترس‌زا" هراس نداشته باشید:
مثال ساده آن، دندان‌پزشک است…
وقتی دندان خراب دارید، یک کله پیش دکتر بروید و درستش کنید… نه اینکه بترسید و یک عمر را از ترس دندان‌پزشک، بادرد آن بسازید و همه لقمه‌هایتان را با یکطرفتان بجوید…
نیم ساعت جنگیدن با درد، بهتر از یک عمر زندگی با ترس درد است…
ترس، استرس می زاید.
هشتم اینکه : خوب بخورید و بخوابید ...
آدمی که درست نخوابد و نخورد، مغزش درست کارنمی‌کند…
مغز علیل هم، عادت دارد همه چیز را سخت و مهلک نشان دهد…
آدم وقتی گرسنه و خسته است، یک وزنه یک کیلویی را هم نمی‌تواند بلند کند، چه برسد به یک فکر چند کیلویی…!!
نهم اینکه :
بخندید ...
همه مشکل دارند…
من دارم، شما هم دارید… 
همه بدبختی داریم، گرفتاری داریم و این موضوع تابع محل جغرافیایی آدمها هم نیست…
یاد بگیرید بخندید…
به ریش دنیا و مشکلات بخندید…
به بدبختی‌ها بخندید…
به من که دو ساعت صرف نوشتن این موضوع کردم، بخندید…
به خودتان بخندید…
دو بار اولش سخت است، اما کم کم عادت میکنید و می‌بینید که رابطه خنده و گرفتاری، مثل رابطه خیار است و سوختگی پوست… درمانش نمی‌کند اما دردش را کم میکند
دهم اینکه: این  را به کسانی اهدا کنید  که از خندیدنشان شاد می شوید