نمایش خبر نمایش خبر

صدای افق شماره 805

صدای افق شماره 805



 
پیامک
 
باسلام،کسانیکه دنبال برگزاری جشن عروسی بدون گناه هستند و دیگران را متهم می کنند که عروسیشان پر از گناه هست.توجه به عقبه خودشان داشته باشند.طرف آمده یواشکی زمینهای بابا را که متعلق به دو (...) و یک (...) هست را فروخته. حالادر بوق و کرنا کرده که عروسی بدون گناه برای پسرش گرفته؛ لطفاً تا می توانید به حالش خنده کنید:
 913-454
------------------
سلام، مسئولین مربوطه لطفاً در جاده بافق - یزد دو مورد "راه فرار" و "چاله سرویس" را در مکانهای لازم این مسیر در نظر بگیرید.
 913-210
------------------
سلام، کاش تمام این اعتراضات در بانکها اثر داشت. ده میلیون تومان وام 24 درصد از یکی از بانکهای دولتی گرفتم علاوه بر درصد بالا یک میلیون تومان آن را نیز نگه داشتند. شما را به خدا اگر احتیاج نداشتم که وام با این درصد بالا را نمی گرفتم.دیگر چرا همه پول را آزاد نمی کنید.
0913-634
------------------
باسلام خدمت مدیر عامل سنگ آهن و رییس حراست آن معدن؛ چرا سالهای قبل مردم می توانستند از خرماهای بلوار استفاده کنند، ولی امسال نه! پارچه نوشتند و نصب کردند و نگهبان گذاشتند؛ چرا؟! مگر این درختان خرما از پدرشان هست. خود کارگرها هم حق ندارند دانه ای از آن بچینند و برای زن و بچه هایشان ببرند با فروختن این همه خرما کمتر (...) ؛ واقعاً که (..)
913-708
------------------
سلام خدمت فرماندار محترم، چرا هیچ کس در فرمانداری راجع به شبکه های سیما جدید جوابی نمی دهد. صداو سیما یزد می گویند دست فرمانداری هست؛ درصورتی این شبکه ها در تفت و اردکان و شهرهای دیگر آیا حق بافق و حق جوانهای بافق نیست؟! لطفا پیگیر باشید.
 913-713
سلام، چرا درختهای نخل زینتی پارک آهنشهر را قطع و از آن به عنوان گلدان استفاده می شود؟! شرکتهای خصوصی واقعاً شورش را درآوردند. 
0913-629
------------------
سلام و خسته نباشید، یک آبسرد کن در دایره امامزاده عبدا...(ع) جلوی مغازه پوشاکی بود که آن را برداشتند. لطفاً آبسرد کن دیگری را جایگزین کنید تا عابرین از آن بهره ببرند.
0913-629
------------------ 
سلام دست اندرکاران افق کویر، حتماً این پیام را در هفته نامه به چاپ برسانید. وزیر کشاورزی پنجشنبه به بافق آمد، بافق که چه عرض کنم از رودخانه شور جلوتر نیامد. واقعاً باعث تأسف است؛ باید به بافق می آمد و با کشاورزان هم دیداری می داشت. از نماینده مردم در مجلس توقع داریم در این مواقع از نفوذ خود استفاده کنند. 
0913-519
------------------
سلام، تا قبل از اینکه کتاب سلام بر ابراهیم را مطالعه کنم دید من نسبت به جبهه و جنگ با آنچه که بعد از مطالعه این کتاب نصیبم شد زمین تا آسمان فرق کرد. از جوانان درخواست دارم تا این کتاب را تهیه و از آن الگو بگیرند.
0916-525 
------------------
سلام؛ یکی از آقازاده های شهر از بس پولدارند، هنگامی که مدرسه باز می شود ، هر روز شانه ای تخم مرغ خریده به مدرسه می برد و به سر بچه ها می زند. لطفا قبل از شروع مدارس جلو فرزندش را بگیرد.
0913-482
 
 
اس ام اس های عارفانه
 
خدایا از تو میخواهم وجودم را بگونه ای بسازی و پرورش دهی ...
که هر جا نفرتی هست، عشق باشم.  هرجا زخمی هست، مرهـم باشم . هرجا تردیدی هست، ایمان باشم . هر جا ناامیدی هست، امید باشم . هر جا تاریکی هست، روشنائی باشم  و هر جا غمی هست، شادمانی باشم من. خدایا توانم ده دوست بدارم بی چشمداشت و بفهمم دیـگران را حتی اگر نفهمند مرا .
------------------
مادرم مدرک پزشکی ندارد؛ ولی دستهایش کاری می کنند که هزار قرص و دوا نمیکند...
شماره نظام مهندسی ندارد؛ ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو میسازد.. نقاش نیست؛ ولی با یک کلام لبخندی روی لبهایم میکشد که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند...
ندیده ام توی استدیو ضبط صدا وقت بگذراند، ولی آهنگِ صدایش از هر موسیقی گوش نواز تر است..
مادرم سر آشپز و رستوران دار نیست؛ ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند... بهشت را زیر پایش ندیدم، ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست.  بهشت نعمتِ وجودش است.
------------------
آدم‌های خوب را سر راهمان بگذار  . حس بسیار خوبیست
هنگامی که در لحظه‌ هجوم غم یا ناامیدی یا پریشانی؛  بی هوا کسی سر راه آدم سبز بشود ...  کلامش ، نگاهش؛ حتی نوشته‌اش 
آرامش و شادی و امید بپاشد به زندگی ات . فقط از دست خود خدا برمی آید  که آن آدم را، یا کلام و نگاه و نوشته‌اش 
برای آن لحظه‌ خاص‌ سرِ راه زندگی ما بگذارد ...
شایدیکی از دعاهای روزانه ام این باشد: خدایا ما را واسطه ی خوب شدن حال دیگران قرار بده
 
 
 
سپاس گزاری ها
 
 
سلام، از آقای طالعی راننده پژو زرد رنگ  یکی از رانندگان تاکسی کمال تشکر را دارم. تنها راننده ای هستند که پول خرد داخل ماشین دارند و حتی دویست تومان را هم به مسافر تحویل می دهند. 
0913-009
 
اس ام اس باران 
 
پیامبر خدا صلی‌ ا... ‌علیه و ‌آله و سلم. من باع عیبا لم یبینه لم یزل فی مقت ا...، ولم تزل الملائکة تلعنه؛ هرکس‌کالای معیوبی را بفروشد، بدون آن که عیبش را به خریدار گفته باشد، همواره در خشم خدا باشد و فرشتگان پیوسته نفرینش کنند.(احمدرضاطاهری)
 
حتماً لازم نیست شیطان شما را به یک سایت شیطانی وارد کند... برای او همین که نماز اول وقتتان را پشت یک مانیتور از شما می گیرد کافیست...(حامدطاهری)
 
محتسب در بازار  است
روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف میکند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان.
بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت.
اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزمهایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزمها را قاپید و بسرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود.
راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن میکند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار میدهد تا ماست کمتری بفروشد. 
بهلول خواست بگوید چه میکنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست.
بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول زرع کردن پارچه بود و حین زرع کردن با انگشت نیم گز را فشار میدهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه میدارد.
جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت. بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت: محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست....