نمایش خبر
تقدیم به همسفران مهتاب
تقدیم به همسفران مهتاب
زمانی که من و شما در بستر گرم آرمیده ایم مردانی هستند که آسایش خود را فدای آرامش ما می کنند اکثریت جمعیت شهر در خواب هستند، شهر در سکوتی کامل فرو رفته و تنها صدای جاروی رفتگرها که به آرامی در کوچه و خیابانها به حرکت در آمده است، شنیده میشود کارگران شهرداری همان مردان همسفر ماه ظروف یکبار مصرف را جمع آوری میکنند تا خودروها آنها را برای دفن کردن از شهر بیرون ببرند همان ظرفهایی که من وشما در شادی و جشن خود کثیف کرده ایم . وقتی که با هزار غرو لند کسیه ی زباله را بیرون از خانه می گذاریم یا بدون پیاده شدن از خود روی خود کیسه ی زباله پرت می کنیم کنار سطل آشغال و اطراف خیابان را زشت و نازیبا می کنیم شاید ندانیم که باید در سوز سرمای استخوان شب کویری بافق قامتی بارها و بارها خم شود تا تنبلی ما جبران کند ای کاش ما ایرانی ها خود وارث فرهنگ سه هزار ساله نمی دانستیم ای کاش خود را پیرو امامان نمی دانستیم با کمال تاسف همیشه شاهدیم با فرا رسیدن اعیاد مختلف به ویژه مراسم های نذری دادن عروسی ها و مهمانی ، استفاده از ظروف یکبار مصرف پلاستیکی افزایش پیدا کرده و این در حالی است که کارگران و رفتگران شهر برای جمع آوری این ظروف از سطح شهر دچار سختی و رنج مضاعف می شوند و از نازیبایی معابر شهر گلایهمند هستند. بستههای غذا یکبار مصرف و پلاستیکی در تکایا و مساجد وحتی ایستگاههای صلواتی شهر که همزمان با جشن ها و مراسم توزیع میشود همراه با لیوانهای یکبار مصرف شربت پس از مصرف، بیشتر در اطراف محلهای برگزاری مراسم رها میشوند و شاید هیچگاه به زحماتی که برای جمع آوری، حمل و دفن این نوع زبالهها توسط کارگران کشیده میشود، نمیاندیشیم. اعیاد زیادی را جشن گرفتیم، هزینه کردیم تا همه مردم در این روزها و این شبها شاد باشند، اما شاید رفتگران شهرداری با دیدن وضعیت خیابانها و محلهای برگزاری مراسم جشن و یاد کردن از زحمتی که باید فردای این جشنها متحمل بشوند، خم به ابرو بیاورند، هرچند که آنها هم برای اینکه در ثواب برگزاری این جشنها شریک باشند، چیزی نمیگویند.حالا که این عزیزان بی هیچ گلایهای سختی نظافت خیابانها را به جان میخرند، بهتر این است ما به عنوان یک شهروند سعی کنیم تا با تحمل کمی سختی زباله خود را در کوچه و خیابان رها نکنیم تا هم کسی را آزرده خاطر نکرده باشیم و هم قامت رفتگری را برای برداشتن آشغالی خم نکرده باشیم بلکه لبخندی را به خادمان شهر هدیه کرده باشیم. یادمان نرود شاهد شبهایی پر از شادی و سرور بودیم اما نیمههای شب که همه پر از انرژی برای استراحت به خانههایشان رفتند و آن همه هیاهو و شادی تمام شد، خیابانهای شهر از لیوانهای یکبار مصرف و ظروف خالی نذری پر شده بود و جالب اینکه فردای آن شب، صبح زود خبری از آن همه زباله نبود و چهره شهر دوباره طراوت و زیبایی خود را باز یافته بود، یادمان نرود زندگی رفتگر، خش خش جاروست و اگر فرصتی برایش باقی بماند نفسی میکشد، استراحتی میکند و حاصل زحمتش را به خانه میبرد، بیایید از امشب و فردا به فکر آنها نیز باشیم. به سلامتی همه رفتگرای تنهای شهرم که به خاطر آرامش شبانه ی ما حتی نمی توانند آوازی بخوانند و تمام غمها ی خودشان توی گرد و خاک جاروی خود مخفی می کنند وقتی به ما می رسند با تمام خستگی باز هم به ما لبخند می زنند بیایید با رعایت نظافت به دستان خسته و پینه بسته ی همسفران ماه بوسه بزنیم عمرشان به بلندای دماوند بادا