Asset Publisher
گلگشتی در بافق
گلگشتی در بافق
گلگشتی در بافق
یزد، دارالعباده، اولین شهر خشتی و دومین شهر تاریخی جهان، بادگیرهای سرافراز و کویری به وسعت نامش دشت کویر.
بافق، دارالشجاعه، شهر معادن ایران، نخلهای راست قامتی با بلندای همت مردمان سخت کوش کویر.
از سالیان دور رسم ایرانیان بر این بوده و هست که با طلوع بهار کوله بار سفر بربندند و خستگی یک سال تلاش را با گشت و گذار به اطراف و اکناف دور و نزدیک به دل سیاه زمستان بسپارند و با طراوت مخملین بهار شکوفایی زندگی را از نو آغازند.
شهرها و روستاهایی که میزبان مسافران نوروزیاند بر این سنت دلخوش، که میهمانانی از دور و نزدیک به زمینشان قدم نهاده در سایهسار درخت یا آبشار و جویبار خدادادیشان به بهشت بیندیشند و نفسی تازه کنند روح افزا .
در این میان هر چه میزان برخورداری شهری از مواهب طبیعی و تاریخی که بتوان در صنعت گردشگری از آن بهره بیشتر برد، افزونتر خوش اقبال تر.
یزد به خاطر واقع شدن در پهنه کویر با آب و هوای مطبوع و دلپذیر در تعطیلات نوروز یکی از اصلیترین استانهای مورد نظر برای گذران تعطیلات است و در این میان شهرهایی چون اردکان و میبد و مهریز و تفت و ابرکوه به علت واقع شدن در شاهراه مواصلاتی ناگزیر از حضور مسافر است و شهرهایی چون بافق و بهاباد به علت دور بودن از مرکز استان و یار نبودن راه شوسه با آنها برای در مسیر قرار گرفتن، کمتر مورد هدف گردشگری قرار گرفته. هر چند امتیاز چند راه مواصلاتی ریلی بافق برای این منظور همچنان مغفول مانده است.
به نظر میرسد اطلاعرسانی جاذبههای تاریخی و گردشگری اعم از طبیعی و تاریخی بافق از طرق مختلف بیشترین کمک را به علاقمندان به گردشگری چه طبیعتگرد باشند چه آنها که برای گذران تعطیلات دنبال شهری دنج میگردند، بیشترین کمک را برای حضور مسافر و گردشگر در این شهر ایفا خواهد کرد.
و اما بافق
در امتداد کویر آنجایی که وهم زمینهای دشت گونه نمک آجین میخواهد تسخیرت کند؛ به بهشت گونهای از نخلهای سرافراز میرسی که سرسبزی همیشگیشان با باریکههای جوی آب قناتهای چند صد ساله و موتورچاههای مکنده آب از اعماق دل زمین به یمن بهار خوشههایی از دل زاییدهاند، میرسی به نام بافق.
بافق با مرکزیتی معنوی که با حضور فرزندی از موسی کاظم(ع) با گنبدی آنقدر گرد که در کتاب ترینهای ایران از آن یاد شده، اولین توقفگاهی است که زیارت و عرض ارادت به آستان ائمه معصومین را نصیب مسافرانی میکند که با سلامی از صمیم قلب دل در گرو خاندانی نهند آرامش بخش و یاریگر.
وقتی دل و جان با پابوسی ظهیرالدین عبدالله موسی کاظم(ع) صفایی گرفت راه زیادی نباید بروی تا به میدان خان بافق برسی و کاروانسرای شاه عباسی راببینی که در امتدادش خانه ای را در برگرفته منسوب به شاعر شهیر قرن دهم کمال الدین وحشی بافقی که امروز مکانی است برای اداره امور میراث فرهنگی شهر.
چند متری آنطرفتر به مسجدجامع بافق میرسی با بادگیرهای بلند و تاقهای گرد با ستونهایی افراشته، نمادی سترگ از معماری اسلامی قرن دهم.
کوچه های آشتی کنان و ساباطهای قدیمی اطراف مسجد جامع هم یادآور روزگار مردمانی است که صمیمیتشان را حتی در گذار از کوچه و خیابان به هم ابراز می کرده اند.
باغهایی با عمارتهای شاه نشین در اطراف بافق که در احاطه نخلستان در آمده است نیز فراغت بال می خواهد که آب حیات بخش جاری از میانشان را با کفی از دست نوش جان کنی.
بافق را با کویر میشناسی کویری دوست داشتنی نه وحشت انگیز. وقتی۲۰ کیلومتری از بافق به سمت شمال بروی به تپه های بلند از شن روان می رسی در روستایی به نام صادق آباد.
شنهای روان و نرمی که نه از جنس خاک است که خاک آلودت کند نه از جنس سنگی که کف پا را بیازارد .کفشها را می کنی اجازه می دهی کف پایت با خنکای ریگ آشنا شود لذت فرو نشستن و سرد و گرم شدن پا حریصت می کند از اولین تپه بالا بروی و نرمی ماسه بادی وسوسه ات می کند از بلندای تپهها غلت بزنی .
انگار نه انگار بزرگ شده ای لذت خاک بازی کودکانه از دنیا و مافیها رهایت می کند، ناخودآگاه میدوی دوباره از تپه ها بالا میروی و غلت میزنی و میخندی. شادی میکنی و آرام میگیری. گرمای روح بخش آفتاب بهاری کویر پشتت را به خاک میمالد .آسمانی بس آبی میبینی انگار از این آبیتر ندیدهای شاید آسمان دریایی دل که لکههای سفید ابر را در خود گرفته. چشمهایت را میبندی بدندت گرم میشود نرم میشوی و مهربان.
صدای زنگ شتر به خود میآوردت. سلطان کویر، آرام با نگاهی به دوردستها به سوی خود می خواندت، آری سواری، شتر سواری تلو تلو خوردن بر جهازی که بر بلندای کوهان شتر قرار گرفته لذتی به خاطر اوج داشتن از زمین می بری. دلی سیر سواری می کنی و نظارهگر غروب میشی. سرخی فلق در کویر مبهوتت میکند محال است از ته قلب نگویی ا... اکبر.
منتظر میمانی تا شب بشود. شنیدهای در کویر ستاره چیدن واقعی است دستهایت را دراز بکن، بینهایت ستاره. دستت را بالا میبری تا خوشه پروین بچینی راه شیری کهکشانیات میکند و خدایی میشوی و توحید را نتیجه میگیری.
چند سالی است بلند همتانی پیدا شده اند که زندگی گذاشتهاند و کمپی تفریحی راه انداختهاند مثال زدنی به نام شهیدشان حسین برزگری. امکاناتی مناسب برای اقامت شبانه تدارک دیده اند تا لذت کویر نوردیات را دوچندان کنند چای ذغالی بعد از شتر سواری و موتورسواری تحفهای است نوشیدنی.
هیزمی هم فراهم آوردهاند تا صبح بنشینی آتش بزنی گرم شوی و شعر بخوانی یا درس زندگیات را در قالب خاطرات بر زبان بیاوری.
طلیعه صبح کویر دیدنی است آنگاه که صدای خروسهای روستا از صبح صادق باخبرت کند و عزم سفر کنی به سمت دریاچه نمک .راه خاکی را در پیش داری هرچند آنچنان مناسب نیست به روستای حسن آباد می رسی درختان گز را پشت سر می گذاری راهی باریک را پیش می گیری.
پهنا پهن کویر ،زمین ناهموار می بینی با دور نمایی از خطوطی سفید . سفیدی نمک .دریاچه هایی با فاصله های اندک لایه ای شورآب در خود دارد دستت را آرام در آب فرو می بری به سمت دهان می آوری، می چشی ،بلند می گویی واقعا نمک است شورِ شور.
امتداد رودخانه شور که در پهنه کویر دو شاخه شده را می پیمایی و عزم بازگشت می کنی.در ذهنت سپرده ای در راه بازگشت قلعه صادق آباد و باقرآباد را بازدید کنی از باقرآباد صنایع دستی بافق را برای سوغات خریداری می کنی جارو می خری و بادبزن و کلاه و حصیر.
وقتی این همه بخشایش از نخل میبینی محال است نخواهی در سایهسارش بساطی پهن کنی و از خوشههای خرمای از پارسال ماندهاش کامی شیرین نکنی حتی اگر به پرتاب سنگی باشد برای فروافتادن دانهای یا بیشتر.
در راه بازگشت به شهر تپه مانندی از گل با ساختمان آجری بلند برایت جلب توجه میکند به سمتش میروی نخلی را میبینی که سه سر دارد نام آن مکان را میپرسی جواب میشنوی «دشت خون» ماجرای این نامگذاری راغبت می کند تا در کتابهای تاریخی بافق از آن بیشتر بدانی و خود پی می بری این نام و آن تپه مانندی که انگار گل انباشته است و سالیان خیلی قبل قلعه ای بوده برای زندگی به هم مرتبطند.
به بافق باز میگردی کوههای بلند شرقی توجهات را به خود جلب می کند؛ بافقِ معدنی برای شهرتی خاص دارد. چغارت و عیار بالای آهنش را خوب می شناسی بازدید از یکی از بزرگترین معادن روباز ایران را در برنامه سفر می گذاری . روی خوش میزبانان معدنی از انتظامات گرفته تا مسئولین و رانندههای ابرماشینهای استخراج برایت شیرین جلوه می کند بر فراز جایگاه گودیِ به آب رسیده ای را می نگری که روزگاری کوهی سرافراز بوده .
به سخت کوشی معدنکاران ایمان میآوری که کوه را کندهاند و یقین میکنی کوه هم تمام می شود. راهنمایان معدن به سمت قسمتهای مختلف این مجموعه معدنی هدایتت می کنند و پیشرفت را می بینی و زحمت و کار و تلاش.
از همان فراز معدن شهرک آهنشهر را برای تفریحی در کنار دریاچه ایران گونش انتخاب می کنی تا هم حال و هوایی تازه کنی و هم پارکی را در کویر مشاهده کنی زیبا و دیدنی و تفریحی.
بقعه قاضی میرجعفر را در جنوب بافق برای زیارت در نظر گرفته ای پس از آنکه وارد شهر قدیم بافق شدی به آستانه محقر اما با اجابتش تبرک می جویی و متوجه شهر قدیم بافق می شوی که در زیر خروارها شن مدفون شده است.بر روی خاکهایی قدم می گذاری غافل از اینکه روزگاری فراز دیوارهای کوی و برزن شهر بوده و دست نایافتنی اما امروز با خاک یکسان.
برنامه ریزی برای سفری با مسافت یک ساعت رانندگی تا روستاههای شادکام و قطرم یا همان ماسوله کویر که درخت نخل و گردو را با هم و در همسایگی دارد یا مناطق سردسیری چون سبزدشت و همسک هم برای آنها که می خواهند کویر گردی چند روزه شان را با مناطق ییلاقی پیوند زنند بسیار آسان است ودست یافتنی و دلپذیر.
تا یادم نرفته بگویم در همه مناطق بافق آنچه از مردمان کویر می بینی:نجابت است و قناعت،میهمان نوازی است و احترام صداقت می بینی و پاکی .دربافق مردمانی می بینی دوست داشتنی و شایسته احترام.
محمد علی قاسم زاده