Asset Publisher Asset Publisher

Return to Full Page

چغارت، آتشی که به خانه همسایه می برند

چغارت، آتشی که به خانه همسایه می برند


چغارت، آتشی که به خانه همسایه می برند

به نظر می رسد پس از 15 سال کش و قوس برای واگذاری مالکیت معدن چغارت به بخش خصوصی، اکنون این مسئله به مرحله عملیاتی شدن نزدیکتر شده است. حتی خبرهای موثقی از انجام آن می رسد. البته نکته انحرافی در اینجاست که معدن چغارت به صندوق بازنشستگی فولاد واگذار شده است و همین پادرهوایی همه ی تحلیل ها را بی اثر می کند . چون تحلیل گران با محاسن و مضار مالکیت های دولتی و خصوصی آشنا هستند ولی الان یکی از در درآمده که نه کاملاً دولتی است و نه کاملاً خصوصی. به همین دلیل تکلیف آدم با این جماعت که شتر گاو پلنگ هستند مشخص نیست. شتر مرغانی که نه می پرند و نه باری می برند. در هر صورت اکنون کار به تاری بند است و همه ی شواهد دال بر شروع فصل تازه ای از حیات شرکت سنگ آهن مرکزی ایران و بالتبع شهر بافق و سرنوشت مردم این دیار است.
در این میان چند نکته کاملاً مشهود است.
اول اینکه حال اقتصاد ایران اصلاً خوش نیست. 
دوم اینکه دولت حسابی بدهکار شده است.
سوم اینکه دولت تصمیم گرفته در عرض مدت کوتاهی، به سرعت لاغر شده و اضافه وزنش را کاهش دهد. 
مجموع این عوامل به اضافه دلایل دیگر، دولت را مجبور به دل کندن از گاوان شیرده اش چون سنگ آهن کرده است. 
اما چرا بافقی ها از خصوصی سازی یا هر نوع تغییر مالکیتی در معدن چغارت هراس دارند و  به نوعی خط قرمز آنهاست؟
اغراق نیست اگر بگویم که معدن سنگ آهن چغارت در طی 40 ساله گذشته به تنهایی و یک تنه بار توسعه و پیشرفت بافق را به دوش کشیده است.( با وجود سنگ آهن توسعه بافق این است که نه گاز شهری دارد نه جاده مواصلاتی نه آب شرب مطمئن نه بهداشت و درمان چالاک و ... اگر معدن نبود بافق چه می شد؟) خودم بسیار دیده ام که مرکز نشینان در مواجهه با مطالبات مسئولان اداره های مختلف برای تامین هزینه های آنها، عملاً می گویند از سنگ آهن بگیرید یا شما که سنگ آهن دارید. البته گرفتن از سنگ آهن در حقیقت کندن از ریش دولت و چسباندن به سبیل دولت محترم است. اما نکته مغفول مانده اینکه در طی این سالها شهرهای یتیم و بی سرپرست استان، دُرهای گرانبها یافته اند و از یتیمی و پابرهنگی به خلعت شاهی رسیده و اکنون کوس یکتایی می زنند و حتی در ساز جدایی می دمند و بافق با ثروت شاهانه اش، در پیچ و خم های بازی های دانه درشت ها گیر افتاده است.
مردم بافق از خصوصی شدن سنگ آهنشان هراس دارند، چون بی اندازه به نیت خیر مسئولان بالادست مشکوکند. بی اعتمادی زیاد مردم به دست اندرکاران و تصمیم گیران دولتی کار را به جایی کشانده که در پس هر حرکتی، نشانه ای از توطئه اغیار می بینند.این بی اعتمادی نیز ریشه در تجربه های گذشته این مردم دارد. به قول دوستی آنقدر آش داغ به خورد ما داده اند که به فالوده هم فوت می کنیم.
بافق از خصوصی شدن سنگ آهنش می هراسد چون تجربه معدن کوشک را پس پشتش دارد. مردم بافق از خصوصی شدن چغارتش می ترسد چون تجربه شرکت ذوب رویش پیش چشمش است. بافق از خصوصی شدن معدنش می هراسد، چون در طی سالهای گذشته، حرفهای بی پشتوانه زیادی از زبان وزیر و وکیل و استاندار و مدیرکل و ... شنیده است. هرکس آمده بر پیشانی ما بوسه زده و صدها حرف قشنگ تحویلمان داده اما در همان حال دست در جیبمان کرده است.  
سنگ آهن چغارت با همه مصائبش، با همه سرطانها و احتمالاً ناخوشی های دیگری که به جان ما انداخته، اما فرزند عزیزی است که هویتی تازه به ما بخشیده و آتشی در دل ما به پا کرده است. نام بافق به چغارتش پیوند خورده است. مردم بافق از اینکه چغارت زیبایشان را در آغوش دیگران و در خانه همسایه ببینند سخت عصبانی می شوند و خون جلو چشمانشان را می گیرد و حاضرند برای این ترسای خفته در خاکشان، همه ی ترس ها را به بازی بگیرند. 
محمدعلی پورفلاح