هفته نامه
« Back
آموزش و پرورش در ایران باستان
آموزش و پرورش در ایران باستان
پژوهش : عالیه نقیب الذاکرین بافقی(مهرگان)
اردیبهشت ماه که از راه می رسد ، همه به یاد دوران مدرسه و روزهای شیرین هفته معلم می افتیم . هفته ای که با شوق و ذوق راهی مدرسه می شدیم تا با هدیه ای کوچک یا شاخه گلی زیبا بزرگی مقام معلم را به آموزگاران مهربانمان شادباش بگوئیم و چه زیبا آن بزرگواران به روی ما لبخند می زدند و پیشانیمان را می بوسیدند . همه از مقام معلم با خبریم همچنان می دانیم این زحمتکشان و متولیان فرهنگ سرزمینمان تاکنون آنگونه که باید به حقوق حقه خویش نرسیده اند . امیدواریم مسئولین بزرگوار بیش از پیش قدر این قشر بزرگ جامعه را بدانند . در این نوشتار به آموزش و پرورش می پردازیم آن هم در عهد باستان .
ایرانیان از از زمانهای دور برای آموزش و پرورش اهمیت بسیار قائل می شدند . خرد ، دانش و ادب نزد نیاکان ما از پر ارزش ترین صفت ها به شمار می رفت . در کتاب هایی مانند اوستا گفتارهای فراوانی در مورد دانش و ادب یافت می شود و همین گفتارها که در سده های دیگر در کتاب های مختلف به گونه های متفاوت تکرار شده ، نشان دهنده پیوستگی تاریخ و توجه ایرانیان به آموزش و پرورش و گرامی بودن مقام دانش ،آموزگار و ادب در نزد آنان است . آموزش و پرورش در ایران باستان این مفهوم را داشت که یک فرد می بایستی دانش اندوزی نماید و ادب را فراگیرد تا آن که صاحب صفات و کردار نیک گردد و بتواند برای اجتماع فرد سودمندی بشمار رود.
در وندیداد اینگونه اهمیت علم و دانش بیان گردیده است : «از سه راه به بهشت برین میتوان رسید، اول دستگیری نیازمندان و بینوایان، دوم یاری کردن در ازدواج بین دو نفر بینوا و سوم کوشش و کمک به تعلیم و تربیت نوع بشر که به نیروی دانش، شر و ستم این دو آثار جهل از جهان رخت بربندد» (حکمت، ص95).
از زمانی که حکومت مادها در ایران تأسیس گردید و سپس شاهنشاهی ایران بنیاد گرفت و اقتدار در یک جا تمرکز یافت، برای اداره کردن این کشور پهناور دولت محتاج افرادی شد که مورد اعتماد بوده و تکالیف خود را نیکو بشناسند و بدان عمل کنند. از این رو به حکم ضرورت از اطفال شاهزادگان و بزرگان و نجبا و طبقات برجسته ی کشور، عدهای را برای انجام امور تربیت می نمودند، به گونهای که حتی دولت افراد جامعه را به طور مستمر در کنترل داشت و تعلیم و تربیت به منزله ضرورتی اجتماعی در اختیار صاحبان قدرت بود (درانی، ص 25).
سازمان آموزشی ایران باستان :
در طی قرون و اعصار متمادی سازمان تعلیم و تربیت یکسان نبوده و به فراخور زمان، مکان های آموزشی اعصار باستان متفاوت بودهاند اما در قسمت زیادی از این مدت خانواده، آتشکده و آموزشگاه درباری به پرورش اطفال و نوجوانان میپرداختند که البته در برخی قرون دبستان و دانشگاه نیز به آن افزوده شده است (صدیق، ص 59؛ الماسی، ص65).
برنامهی آموزشی در ایران باستان :
برنامهی تعلیم و تربیت در ایران باستان را میتوان شامل سه قسمت عمده دانست :
-1 پرورش دینی و اخلاقی.
-2 تربیت بدنی.
-3 تعلیم خواندن و نوشتن و حساب برای طبقات خاص (ضمیری، ص20؛ صدیق، ص62).
پرورش دینی و اخلاقی : از آن جا که در اوستا فصل مخصوصی به تربیت کودک و معلم و روحانی اختصاص یافته بود و در پندنامه بزرگمهر نیز از اهمیت آموزش دینی سخن به میان آمده است و هرکسی را موظف میداند که یک سوم شبانه روز را صرف تربیت دینی نماید، می توان اذعان داشت که یکی از مهمترین قسمتهای برنامه آموزشی ایران باستان، پرورش دینی و اخلاقی بوده است (صدیق، ص64؛ وکیلیان، ص24)
تربیت بدنی و آموزش نظامی : یکی از مهمترین نوع تعالیم نوجوانان و جوانان را تشکیل میداده است و هدف آن دفاع از مرزها و لشکرکشی، پرورش روحیه سلحشوری و جنگاوری و حفظ وحدت بوده. برای تربیت بدنی سوارکاری، تیراندازی، شکار، چوگان، زوبین اندازی و شنا را میآموختند ( جهت اطلاع بیشتر در این باب رجوع کنید به صدیق، ص 72-66).
خواندن و نوشتن و حساب کردن : در این مرحله به تربیت ترجمه کنندگان زبانهای ملل مختلف اقدام میشده . همچنین مطابق نظر فردوسی، که با منابع تاریخ ایران باستان آشنا بوده است، سخنوری آموختن نیز در این مرحله همواره قسمتی از تربیت شاهزادگان بوده است:( بیژن، ص 195-194)
آموزش و پرورش در دوران حکومت مادها :
مدارک موجود درباره تمدن و فرهنگ مادها آن چنان اندک است که امکان اظهار نظر قطعی را درباره ی اوضاع فرهنگی مادها دشوار میسازد. در واقع راجع به معارف مادها اطلاعاتی در دست نمیباشد زیرا که نه سنگ نبشتهای از آنان تاکنون کشف شده است تا مدرک قرار داده شود و نه از یونانیها و یا ملل دگر در این زمینه اطلاعات جامعی به دست آمده است (بیژن، ص120). حتی تاکنون هیچ مدرک مستقیمی که دال بر آشنایی مادها با خط و کتابت باشد به دست نیامده است (دیاکونوف، ص339)؛ اما تا حدی تعلیم و تربیت اجتماعی مادها را میتوان از کیفیت تعلیم و تربیت عصر هخامنشی حدس زد، زیرا که پارسها در بادی امر از حیث تمدن و معارف در رتبهای پایین تر از مادها قرار داشتند، اما همنژاد و همکیش و همزبان آنان بودند و وقتی که پارسیان بر آنان سلطه یافتند تمدن آنان را نیز اخذ نمودند (با توجه به این که تمدن هخامنشی از تمامی تمدنهای تابع از جمله تمدن ایلامی جهت رشد خویش استفاده نموده است).
مادها مطمئنا دارای خط و کتابت بودند و این خط احتمالا مشابه همانی بوده است که امروزه خط باستانی پارسی خوانده میشود. (دیاکونوف، ص 340). خواندن و نوشتن تا حدی در میان مردمان معمولی مرسوم بوده است و فقط منحصر به مغها و روحانیان و اشراف نبوده زیرا بر طبق آن چه که از تواریخ بر میآید مردم عرایض خود را به شاه مینگاشته اند و شاه عرایض را میخواند و هر حکم را نوشته و به آنان بازپس میفرستاد. (هرودوت، ص60).
در عصر هخامنشی مکانهایی برای آموزش کودکان و اطفال دایر بوده است. به عنوان نمونه گزنوفون یونانی در کوروشنامه خویش دراین باب میگوید :
«... اطفال به مکتب میرفتند تا ادب بیاموزند و رؤسا و مراقبانشان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند و قضاوت و عدالت را میان آنها مجری میداشتند ...» (گزنوفون، ص6). تا حدود شانزده یا هفده سالگی کودکان در این مکان آموزشهای مختلف نظیر اعتدال مزاج، اطاعت، وظیفه شناسی، تیراندازی و پرتاب نیزه میآموختند (گزنوفون، ص7). از سوی دگر، هرودوت اذعان میدارد که دوره تربیت کودکان در ایران بین پنج تا بیست و پنج سالگی است و سه کار مهم بدانان آموخته میشود : اسب سواری، تیراندازی و راستگویی (هردوت، ص 75). اطفال ایرانی پس از این که به سن بلوغ میرسیدند، ده سال در اطراف بناهای دولتی به سر میبردند تا هم از بناهای دولتی حراست نمایند و هم به اعتدال مزاج عادت یابند (گزنوفون، ص5).
افلاطون نیز درباره تعلیم شاهزادگان هخامنشی بیان میدارد که شاهزادگان به محض تولد به خواجگان و پرورشگران سپرده میشدند تا به بهترین شکل پرورده شوند و زمانی که کودک به هفت سالگی پای مینهاد سوارکاری و شکار به او آموخته میشد و در چهارده سالگی چهار نفر که به مربیان شاهانه موسوم بودند برای تعلیم و تربیت شاهزاده انتخاب میگشتند که یکی از آنان در دانایی برتر از دیگران بود و مسئولیت آموزش حکمت زرتشت و آیین کشورداری را عهدهدار می شد و دومی که در دادورزی و عدالت شهره بود، آیین راستگویی و درستکاری را به شاهزاده آموزش میداد و نفر سوم که پرهیزگارترین بود به کودک آزادگی و پرهیزگاری میآموخت و نمیگذاشت که وی مغلوب و دستخوش شهوات گردد و به او میآموخت که به راستی آزاده باشد و آموزگار چهارم نیز دلاوری و بیباکی را به شاهزاده می آموخت. (سلطانزاده، ص 17؛ وکیلیان، ص 83).
گزنوفون مدعی است که تمام افراد ایرانی مجاز به گسیل داشتن فرزندان خویش به مدارس بودند، اما شرطی را برای این امر قائل میگردد و اعزام اطفال به مدارس را فقط مختص کسانی میداند که محتاج یاری کودکان خویش در امر معیشت نبودند (گزنوفون، ص 10).
آموزش عالی و تحصیلات عالیه را نیز در ایران باستان و با توجه به کمبود اسناد و مدارک عمدتا با تأسیس دانشگاه گندی شاپور به عهد ساسانیان مرتبط می پندارند، اما با توجه به شواهد به جای مانده از آن دوران میتوان اذعان نمود که تعالیم عالیه در عصر هخامنشی نیز وجود داشته است. به عنوان نمونه، داریوش بزرگ در مصر، که ایالتی از ایالات ایران در عهد حکومت هخامنشیان محسوب میگشت، دستور احیای دانشکده پزشکی شهر «ساییس» را صادر نمود و طبق فرمان او جوانهای خانوادههای برجسته ایرانی برای فراگرفتن فنون پزشکی به ساییس گسیل گشتند (بیژن، ص326؛ سلطانزاده، ص19؛ ضمیری، ص67). در عصر هخامنشی دانشکدههای عالی و مهم در شهرهای بورسیپه، میلت، ارخویی، ری، و بلخ جهت آموزش علم طب وجود داشت (حکمت، 383؛ ضمیری، ص 61). وجود کتابخانههای بزرگ در عصر هخامنشیان در نقاط مختلف قلمرو هخامنشی نشان دهنده آموزش و پرورش سازمان یافته میباشد. از جمله کتابخانههای این عصر کتابخانههای استخر، کهندژ، شاه اردشیر، و شپیگان را میتوان نام برد (حکمت، ص 64).
حمایت شاهان هخامنشی از تحقیقات نجومی و علم هیأت نیز جالب توجه است و نشان دهنده اهمیت امر دانش آموزی در ایران عصر هخامنشی. داریوش کبیر منجم معروف کلدانی آن روزگاران «نبوری مننو» را تحت حمایت خویش قرار داد و او در سایه چنین حمایتی به کنجکاویها و مطالعات نجومی خویش پرداخت. «کیدین نو» دگر منجم شهیر کلدانی معاصر هخامنشیان نیز در سایه ی حمایت دولت شاهنشاهی ایران همان سلسله مطالعات را پی گرفت و ادامه داد (بیژن، ص 333-332). گزارشهای مورخان یونانی آن دوران همچون «کتزیاس» از وجود روزنامه رسمی در دربار هخامنشی حکایت میکند که نشانی دیگر از پیشرفت دانش و اهمیت تعلیم و تربیت آن روزگار می باشد (ضمیری، ص 21). گسیل داشتن هیأتهای اکتشافی و علمی جهت اکتشافات دریایی و جغرافیایی از سوی داریوش بزرگ و خشایارشا را نیز می توان از دگر نشانههای وجود آموزش و پرورش سازمان یافته در ایران هخامنشی فرض نمود (هردوت، ص 222-218).
آموزش و پرورش در عصر سلوکیان و اشکانیان :
با انقراض یافتن سلسله هخامنشی توسط اسکندر مقدونی و سپس تاسیس سلسله سلوکی توسط یونانیان (مقدونیان) در ایران، شکوفایی فرهنگی ایران در مقایسه با دوران گذشته به واقع از میان رفت. به عبارتی در این دوره آموزش و پرورش به شیوه سنتی دچار رکود گردید. زیرا بنا به مدارک و مستندات تاریخی از سوی سلوکیان بسیاری از آتشکدهها و دیگر مکان های آموزشی ویران گردید و سعی و تلاش در یونانی کردن آداب و رسوم اجتماعی و تربیتی شد (درانی، ص 27). به واقع سلوکیها عامل بزرگی در جهت یونانی کردن مشرق زمین بودند و در شهر سلوکیه علوم و دانشها و صنایع یونانی ترویج و تبلیغ میگردید. به عنوان مثال «دیوژن بابلی» و جانشین او «اپلدور» به تعلیم و تعلم فلسفه رواقی در سلوکیه میپرداختند (پیرنیا، ص1866).
به طور کلی در دوره ی سلوکیان علم و دانش در ایران رو به ضعف و فتور نهاد و نهادهای آموزشی و مقررات حاکم بر آن تقریبا مختل گردید، اما با روی کار آمدن خاندان پارتی و آغاز زمامداری شاهان اشکانی دگر بار فرهنگ ایرانی احیا گردید و با گذشت زمان روز به روز بر غنای فرهنگی ایران آن عصر افزوده گشت. البته از تعلیم و تعلم و تربیت دوران پارتها نیز اطلاعات چندانی در دست نمی باشد. اما آن چه مسلم است زبان پارتیان زبانی بوده که پهلوی خوانده می شد و البته اندک تفاوتی با پهلوی ساسانی نیز داشته است (پیرنیا، ص 2355؛ الماسی، ص 93) که البته در اوایل عصر اشکانی زبان و خط یونانی رواج بسیار داشته است (الماسی، ص 93).
خط اشکانیان خط آرامی بوده است و البته خط یونانی ، پهلوی و میخی نیز کاربرد داشته است اشکانیان بر روی پوست آهو می نگاشتند. (سلطانزاده، ص 22-21). اشکانیان به جوانان خود، سواری و تیراندازی و شیوههای مختلف جنگ را می آموختند و به طور کلی می توان اذعان داشت تربیت آنها متناسب با احتیاجات ملی بود. (وکیلیان، ص 94). علوم دینی، خواندن و نوشتن، حساب، علم الاشیا و دروس علمی مانند کشاورزی، و البته لازم است ذکر گردد که اشکانیان نیز همچون هخامنشیان در روش تدریس به جنبههای عملی آموزش توجه ویژه داشتند و حتی به هنگام ضرورت معلم شاگرد را تنبیه می نمود (وکیلیان، ص 94).
نکته بسیار جالب در مورد دانش عصر اشکانی پیدایش و اختراع نوعی شبه پیل الکتریکی است که در حفاریهای قریهای در اطراف بغداد، نمونههای بسیاری از آن یافتهاند، اشکانیان از این پیلها به مقدار قابل توجهی نیروی برق به دست می آوردند و از آن جهت آب کاری مصنوعات خویش به توسط طلا و نقره استفاده می نمودند. به عبارت دیگر همان عملی را انجام میدادند که امروزه آب کاری الکتریکی نامیده می شود (حکمت، ص 238).
آموزش و پرورش در عصر ساسانیان :
در آن زمان نیز با توجه به اوضاع طبقاتی به مانند دوران های گذشته، تعلیم و تربیت عالیه به تقریب ویژه ی خانوادههای نجبا و اشراف بوده است و مردم عادی به واقع بهرهای از آن نداشتند اما به دلایل متعدد نیاز بیشتری به دبیران و کارگزاران دولتی و ماموران مالیاتی احساس می گردد و لذا تعلیم و تربیت نسبت به سابق تا حدی گستردهتر می گردد و حتی ظاهرا تعداد بسیار معدودی از طبقات غیر اشرافی و متوسط الطبقه نیز از سواد و تعلیم و تربیت مختصری برخوردار بودهاند (الماسی، ص 95).
در عصر ساسانی به سبب پیدایش مذاهبی نوین نظیر مانوی و مزدکی و همچنین ظهور و گسترش دین مسیح و بودا و مسائل جدید اقتصادی و سیاسی، بحث درباره ی علوم اجتماعی و حکومتی و غیره بیش از پیش معمول گردید و حتی در تواریخ مذکور است که پادشاهانی مانند انوشیروان به این گونه مسائل اظهار علاقه داشته و در مباحث این چنینی شخصا شرکت می کردند (کشاورزی، ص86). حکومت ساسانی همچنین با توجه به رسمیت دادن به دین زرتشت و تکیه بر آن به جهت تمرکز قدرت، ضرورت وجود دستگاههای آموزشی دینی را احساس نمود و لذا آموزشگاههای دینی که معمولا در آتشگاهها بودند کثرت پذیرفت و ازدیاد این مکان ها کثرت موبدان را نیز سبب گردید.
معتبرترین و مشهورترین مرکز آموزش عالی ایران باستان «دانشگاه گندی شاپور» می باشد که تا اواخر قرن سوم هجری نیز فعال بوده است (کشاورزی، ص86) و معروف است که بر سر در آن نگاشته بودند: «دانش و فضیلت برتر از بازو و شمشیر است» (وکیلیان، ص102). بنای گندی شاپور را به شاپور اول ساسانی و به قرن سوم میلادی نسبت می دهند اما برخی احتمال میدهند که اردشیر بابکان سنگ بنای آن را به نام پسر خویش شاپور نهاده باشد و فرزندش شاپور آن را تکمیل و به اتمام رسانده باشد (حکمت، ص 385).
در دانشگاه گندی شاپور علیرغم این که فلسفه، ریاضیات، ادبیات و الهیات تدریس میگشت و حتی دانشکدهای برای نجوم و رصدخانهای نیز جهت رصد ستارگان در آن ساخته شده بود (درانی، ص 46)، پزشکی بیش از سایر علوم رونق داشت و برخی از نامدارترین استادان طب و داروسازی که از گندی شاپور فارغ التحصیل گشتند نظیر بختیشوع و ماسویه و یوحنا بن ماسویه، تألیفاتشان پایهگذار اساس علم طب در تمدن اسلام شد (وکیلیان، ص 99).