هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

گزارشی از صعود به قله ی تفتان

گزارشی از صعود به قله ی تفتان



اواخر مرداد ماه بود که توسط یکی از دوستان، با خبر شدم؛ گروهی از کوهنوردان شرکت سنگ آهن بافق تصمیم دارند قله ی 4370 متری تفتان را فتح کنند و بنده هم در صورت تمایل می توانم آنها را همراهی کنم. به هر حال بعد از فراهم کردن وسایل مورد نیاز، هفت نفر از بافق و دو نفر هم از یزد، توسط مینی بوس که شرکت کرایه کرده بود در قالب یک گروه 9 نفره عازم زاهدان شدیم و حوالی ساعت 8 صبح روز بعد به آن شهر رسیدیم. پس از رفع خستگی سفر، صرف صبحانه و تهیه ی مواد غذایی مورد نیاز، شهر را با هدف رسیدن به روستای«تمندان»، ترک کردیم و نزدیک غروب وارد آنجا شدیم و پس از استراحت و صرف شام، در اتاقی که اجاره کردیم به خواب رفتیم. روز بعد، قبل از اذان صبح، بیدار شده و پس از ادای نماز و تجهیز به وسایل کوهنوردی، به راه افتادیم. پس از حدود یکساعت پیاده روی به دره ای  زیبا رسیدیم که در سمت راست آن، از زیر کوه و لابه لای گل ها، گیاهان و پونه های وحشی، چشمه ی آب  سرد و گوارایی می جوشید و این در حالی بود که در سمت چپمان، از کف رودخانه، آبی زرد رنگ و غیر قابل آشامیدن جاری بود و این از جاذبه ها و شگفتیهای آفرینش به شمار می رود. بعد از ساعتی دیگر، به دره ای تنگ رسیدیم که می بایست از آن در سکوت کامل و با گامهایی نرم و آهسته عبور کردیم زیرا دیواره های بلند آن به قدری سست و شکننده بود که هر لحظه امکان داشت انبوهی از خاک و سنگ بر سر ما فرود آید. به هر حال پس از یکساعت دیگر، کوهپیمایی به پناهگاه«صُبَح» تفتان رسیدیم و پس از صرف صبحانه و به جای گذاشتن وسایل اضافی، به قصد فتح قله، ادامه ی مسیر دادیم و بعد از یک و نیم ساعت به نزدیک دهانه ی آتش فشان نیمه فعال آن رسیدیم و برای اینکه از گازهای آلوده به گوگرد و مونوکسید کربن و بخارهای سمی آن در امان باشیم از سمتی که باد از پشت سر می وزید به آن نزدیک شدیم و شروع به گرفتن عکس و فیلم برداری از این پدیده ی جذاب و طبیعی نمودیم و پس از قصد بازگشت کرده و پس از یک ساعت حرکت در شیب بسیار تند، به پناهگاه برگشتیم و با برداشتن وسایل و خوردن چای، خود را به روستای تمندان رساندیم. نزدیک غروب بود که آنجا را ترک و به سمت زاهدان حرکت کردیم. شب را در یکی از هتل های این شهر به سر بردیم و روز بعد، پس از بازدید مسجد و میدان امام علی(ع) و خرید از بازار«رسولی» به سمت بافق حرکت کرد. و ساعت 3 بامداد روز بعد به منزل رسیدیم.   
 

علی اصغر کلانتری شادکامی