هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

کمبود کتابهای شاهکار

کمبود کتابهای شاهکار


به بهانه هفته کتاب:

می خواستم در تکمیل مقاله ای که درباره نقش کتاب در ارتقای فرهنگ و پویایی جامعه چند هفته پیش نوشته و به هفته نامه افق کویر  تقدیم داشته بودم، چیزی در خور توجه و دارای قدر و لیاقت اضافه کنم. بهترین چیز ان بود که در خصوص سرانه مطالعه در ایران و مقایسه آن با سایر کشورهای جهان مطالبی عرض کنم؛ لکن در مجموع اغلب خوانندگان محترم هفته نامه از پائین بودن سرانه مطالعه در کشورمان آگاهند؛ آنچه شاید بیشتر نامعلوم و نامکشوف مانده، علت این کاستی و کاهش است؛ لذا با جستجویی در کتابخانه، کتابی را یافتم که تا حدود زیادی می توانست به زخم هایی که در حوزه مطالعه، کتاب و نشر آن مربوطه می شود و وجود دارد، بپردازد.
این مقاله، از معدود مقالاتی است که من عیناً مطالب نویسنده ای دیگر را به جهت اهمّیت و محتوای برجسته آن خدمت خوانندگان ارجمند تقدیم می دارم. مباحثی که در ادامه خواهید خواند، آنقدر ارزشمند و مفید هستند که اگر توسط هر نویسنده ای نوشته می شد، جای تأمل و بازنگری و اندیشه داشت تا چه رسد به اینکه به قلم نویسنده ای همچون آقای محمّد اسفندیاری نگاشته شده باشد؛ حال این شما و این هم روایت جناب اسفندیاری از علل کمبود کتابهای شاهکار در عصر حاضر از کتاب کتاب پژوهی اکنون عهده دار بحث درباره علل کمبودکتابهای شاهکار در کارنامه تألیفات عصر حاضر هستیم. واقع این است که امروزه ما نسبت به گذشتگان در خلق آثار شاهکار، بسی زار و نزار هستیم.
علی رغم اینکه بر شانه گذشتگان ایستاده ایم و پشت گرم به میراث فرهنگی آنان هستیم، و علی رغم اینکه از تسهیلات و امکانات بی شماری بر خورداریم که در خیال گذشتگان نمی گنجید، باز هم نسبت به آنان در آفرینش آثار کارآمد و سر آمد، فرو دست هستیم.گذشتگان ما با نبودن کتابخانه های مجّهز و کامپیوتر و صنعت چاپ و حتّی قلم و کاغذ درست و حسابی و روشنایی لازم برای شامگاه و بسیاری دیگر از امکاناتی که امروزه ما پیشرفته ترین آنها را در هر کوی و برزن داریم، آثار شاهکاری خلق کردند که هنوز هم دست بالا دارد و مالامال از نکته و هنر است. اما امروزه با برخورداری از این همه تسهیلات، کاری در خور این همه نمی کنیم و در خلق آثار شاهکار به نسبت این همه امکانات، ضعیف و درمانده هستیم. پس علّت یا علل کمبود کتابهای شاهکار چیست؟
سه علّت را من برمی شمرم و دیگر علل را به عهده خواننده می گذارم.
یکم: تلقی غلط از نویسنده پر کار.
امروزه لقب پر افتخار(نویسنده پُرکار) تنها به کسی اطلاق می شود که پُر نویس است و کتابهای متعددی تألیف کرده است. در صورتی که آنکه سالها در یک موضوع تحقیق کرده و تنها یک کتاب تألیف کرده، نویسنده ای است پُر کار.
در واقع (در بسیاری مواقع) معیار ما برای پُر کار بودن یک نویسنده، پُر نویس بودن او و تعداد و طول و وزن کتابهایش است. از این رو نویسنده ای که سالها برای تحقیق در یک موضوع، نقد عمر را صرف کرده، به چشم ظاهر بین ما، نویسنده ای پُر کار نیست. همین تلقی غلط از نویسنده پر کار است که بسیاری از نویسندگان را وا می دارد که به شتاب بنویسند و آثار متعددی عرضه کنند تا مباهی1 به لقب (نویسنده پر کار) شوند. (نتیجه چه می شود؟)
و نتیجه اینکه اندیشه و اوقاتی که باید متمرکز در خلق یک یا دو کتاب کار آمد گرانسنگ گردد، پخش و پلا می شود و صرف بیست تا سی کتاب متوسط یا ضعیف می گردد. بنابراین مادامی که تلقی جامعه فرهنگی و نویسندگان ما از نویسنده پُرکار تصحیح نشود، خلق کتابهای شاهکار ممکن نمی گردد و انرژی و استعداد نویسندگان، صرف پدید آوردن کتابهای بیشتر(نه برتر) می شود.
البته تلقی غلط از نویسنده پُرکار را جور دیگری نیز می توان تعبیر کرد که ناظر به واقعیت دیگری است. و آن اینکه بسیاری از نویسندگان که خود را موظف می دانند زیاد کار کنند؛ می پندارند که زیاد کار کردن یعنی زیاد نوشتن. از این رو زیاد می نویسند و کم تحقیق می کنند و در نتیجه قادر به خلق آثار شاهکار -که تحقیق زیاد می طلبد- نمی گردند.
زیبا گفته است «جلال آل احمد» در رساله‌ی پولوس رسول به کاتبان:
«زنهار کسی از شما خود را نفریبد به این کلمات که می نویسد و بدین طومارها که دارد و گوید که هر چه طومار بلندتر، حکمت افزون تر... از تو هر کس چیزی می طلبد: یکی کتاب، یکی شعر، یکی قدح، یکی طلسم، یکی دعا، یکی ناسزا، یکی سِحر و یکی باطل سِحر.
در آن منگر که دیگری از تو چه می طلبد، به آن بنگر که دل تو از تو چه می طلبد.            


 

به کوشش: امیرعباس امینی
 

-----------------------------------------------------------------------
1- مباهی: فخر کننده