هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

پول نداریم، اما طعم آرامش را می چشیم

پول نداریم، اما طعم آرامش را می چشیم



اکرم عباسی| زندگی کردن با اعتیاد و افراد معتاد موجب آشفتگی کل خانواده و تهدید‌کننده سلامت آن است. در بسیاری از خانواده‌ها زندگی توأم با اعتیاد، زندگی در یک وضعیت اضطراری است، یعنی زندگی در وضعیتی که همواره باید مهیا و آماده امور غیرمترقبه بود. خانواده های معتادان همواره با احساس شرم و گناه زندگی می‌کنند و اغلب تلاش می کنند تا با هر وسیله ممکن عضو معتاد خانواده خود را از مصرف مواد مخدر باز دارند. آنها اغلب با نگرانی و ترس از اینکه چه بر سر خانواده و یا عزیز معتادشان خواهد آمد، زندگی می کنند و به دلیل همین نگرانی ها است که زندگی اعضا خانواده به تدريج از هم گسيخته شده و بی سر و سامان می شود.
هفته نامه افق کویر در این شماره گفتگویی با «فاطمه» فردی که همسرش سالهای متمادی به اعتیاد دچار بوده است انجام داده است. 
فاطمه، 44 ساله است از او درباره روزی که متوجه شده، همسرش معتاد است، سؤال می کنم می گوید:  قبل از ازدواج همسرم معتاد بوده؛ ولی با اینکه سه سال عقد بودیم، نزدیک عروسی متوجه شدم، شوهرم معتاد است.آن موقع 17 ساله بوده و اصلاً با مقوله اعتیاد آشنایی نداشتم. بعد از ازدواج بلافاصله باردار شدم. زمان بارداری توجهی به من نمی کرد، شبها دیر به خانه می آمد. سال اول رعایت می کرد و زیاد کسی را به خانه نمی آورد؛ وقتی فرزندم به دنیا آمد خانه ما پاتوق هم «منقلهایش» شده بود و تا دیر وقت مواد مصرف می کردند، باید با یک نوزاد از افرادی که همراه شوهرم مواد مصرف می کردند پذیرایی می کردم. تنها شانسی که داشتم و شاید لطف خدا بود همسرم از همان ابتدا از اعتیاد خودش رنج می برد. اولین دفعه که تصمیم به ترک گرفت پسرم 40 روزه بود ترک هم کرد و یک هفته ای پاک بود؛ اما دوباره شروع کرد، از همان موقع سالی چند دفعه تصمیم به ترک می‌گرفت و دوباره به مواد روی می‌آورد. زمان مصرف مواد یک طور خسارت می خوردیم زمان ترک هم طور دیگر! وقتی در محل کارش متوجه می شدند که مصرف کننده است از کار اخراجش می کردند. بیکاری و بی‌پولی فشار زیادی به ما می‌آورد. زمانی که تصمیم به ترک می گرفت، چون تجربه نداشتم و می خواستم از این مرحله بیرون بیاید به او کمک می‌کردم و طلاهایم را می فروختم، پول قرض می کردم، قلک پسرم را می شکستم و این حماقت ها را انجام می دادم، با اینکه بارها این کارها را انجام داده بودم، ولی باز فکر می کردم این دفعه مثل دفعات قبل نیست. هر روز برای ترک اعتیاد روشهایی که به بازار می آمد را امتحان می کرد تا ترک کند. خاطر هم هست یک عطاری 60 مثقال زعفران، ده کیلو عسل و مواد دیگر را از ما گرفت تا یک معجونی درست کند تا 40 روزه تضمینی همسرم اعتیادش را ترک کند. خسارتهایی که برای فراهم کردن این مواد به ما وارد شد یک طرف، از سوی دیگر این عطاری مواد مخدر داخل این معجون ریخته بود و هیچ فایده ای نداشت. 
 وی افزود: زمانی که همسرم معتاد بود چند دفعه پول زیادی دستش آمد، چون فکرش خراب بود و با هیچکس مشورت نمی کرد خیلی راحت پولها را از دست می داد؛ شاید اگر این پول دست فرد دیگری بود کار تولیدی راه می انداخت. به خاتطر تولد دخترم زمینهای زراعی از سوی محل کار همسرم  به ما داده شد که این زمین ها را همه را دود کرد. در جاجرود خانه باغی داشتیم، ولی یکجا به سرایدرامان بخشید. یک روز صبح با ماشین رفت بیرون بعد از ظهر که آمد خانه، ماشین را فروخته بود که مینی بوس می خواهم بخرم، مینی بوس هم خرید، چون با آن کار نمی کرد و به خرج افتاده بود دوباره آن را فروخت و تاکسی خرید. روی آن هم کار نمی کرد، زمانی که هوا خنک بود و مردم سرکار می رفتند او خواب بود و از خواب هم که بیدار می شد در هوای گرم نمی توانست کار کند و بازدهی اصلاً نداشت، حتی هزینه خود ماشین را در نمی آورد؛ وقتی به گذشته فکر می کنم با خود می گویم چطور با این وضعیت زنده ماندیم، واقعاً سخت بود و در این زندگی پوست انداختیم.
فاطمه در حالیکه یادآوری این خاطرات خاطرش را آزرده می کرد گفت: علاوه بر این، حرف های مردم و تحقیرهایی که می شدیم بر روی ما تأثیر بدی داشت، مواقعی هم که پول داشتیم و مشکل مالی نداشتیم احساس تحقیر و نبود شوهرم در مهمانی هایی که شرکت می کردم خیلی اذیتم می کرد؛ مثلاً می خواستیم برویم عروسی ساعت 3 الی 4 بعد از ظهر خانه ما پاتوق دوستان شوهرم بود، دو تا اتاق بیشتر نداشتیم؛ چطور بچه ها را باید حاضر می کردم؟! در ضمن باید از آنها پذیرایی هم می کردم. زمانی که دعا و ختم در خانه داشتیم دست از رفت و آمد های خودشان بر نمی داشتند با اینکه خانه شلوغ بود باز هم برای رفع خماری خود به خانه ما می آمدند. 
وی در پاسخ به این پرسش که آیا زمانی که شوهرتان دوستانش را به خانه می آورد با وی جنگ و دعوا می کردید؟ گفت: شاید سر مسائل دیگر جنگ و دعوا می کردیم، ولی سر این مسئله خیر. یکی دیگر از مشکلاتی که باعث جنگ و دعوا در خانه می شد زمان خواب شوهرم بود، وقتی مصرف می کرد خواب نمی رفت و زمانی که ما بیدار می شدیم او تازه می خواست بخوابد و باید بچه ها ساکت بودند تا او بخوابد و اگر به خاطر سر و صدا بچه ها بیدار می شد به شدت عصبانی می شد و این یکی از بزرگترین مشکلاتی بود که همیشه پیش می آمد. در مجموع اگر جنگ و دعوایی نبود آرامشی هم در خانه نبود. شوهرم سالی ده بار ترک می کرد با اینکه همیشه ترک می کرد و باز به سمت مواد مخدر برگشت داشت، ولی باز هم امید تازه ای برای ما بود. زمانی که دوبار مصرف را شروع می کرد واقعاً دیوانه می شدم و اوقات تلخی می کردم.
فاطمه در پاسخ به این پرسش که آیا توانستید با جنگ و دعوا همسرتان را ترک بدهید؟ تصریح کرد: اصلاً. با آرامش بهتر می توان این افراد را به ترک سوق داد تا با جنگ و دعوا. جنگ و دعوا هر چقدر مصرف آنها را بیشتر کند. با تنش وضعیت بدتر می شود و هیچ فایده ای ندارد. اگر خانواده ها اجازه بدهند فرد معتاد، خود به عجز خودش پی ببرد، خیلی بهتر است، چون این مسئله را زمان مصرف شوهرم نمی دانستم همیشه بدرفتاری و تنش خانه مصرف وی را بیشتر می کرد و با آدم های ناجورتری هم پیاله می شد. بیشتر افرادی که به خانه ما می آمدند افرادی بودند که با همسرانشان دعوا کرده بودند و از ترس همسرانشان به خانه ما می آمدند و مصرف آنها بیشتر هم شده بود و خانواده آنها عملاً کاری با دعوا از پیش نبرده بودند.
وی در پاسخ به این پرسش که اعتیاد همسرتان بر زندگی فرزندانتان چه تأثیری داشت؟ اظهار داشت: زمانی که پدرشان مواد مصرف می کرد خجالت می کشیدند، اگر عصبانی بود سریع ساکت می شدند تا باعث تنش بیشتر در خانواده نشوند. اینقدر درکشان بالا بود که درخواستی نداشته باشند که پدرشان از عهده آن در نیایند. فرزندم آخرم که در پاکی هسرم به دنیا آمد سطح توقعاتش در برابر دو فرزند دیگرم قابل مقایسه نیست.
این زن رنج کشیده در پاسخ به این پرسش که چطور با اعتیاد شوهرتان کنار آمدید؟ گفت: آن موقع با واژه پذیرفتن آشنایی نداشتم، ولی پذیرفته بودم زمان ترک کردن اینقدر اذیت شده بودم که می گفتم «جان مادرت ترک کردن را  ترک کن!» از بس که ترک می کرد! در ترکهای او همه گونه ضربه می خوردیم.
وی در پاسخ به این پرسش که چطور همسرتان پس از ترکهای متوالی به 13 سال پاکی رسید؟ گفت: خدا خواست، بعد از 24 الی 25 سال توسط یکی از اقوام با انجمن NA آشنا شد و جلسات NA را جایگزین مواد مخدر کرد. وقتی فرزند سوم ما به دنیا آمد تصمیم جدی تر برای ترک گرفت. جلسه اول که به NA رفته بود می گفت مگر می شود با یک دور هم نشستن افراد پاک بمانند، ولی وقتی در این جلسات شرکت کرد به خودش ایمان آورد و باور کرد از آن به بعد جلسات را مرتب شرکت می کند و در کمک کردن به دیگران دعای خیر افراد مختلف همراه او هست. او طوری بود که صبح تا شب مواد مصرف می کرد الآن روزی یکبار یا یک روز در میان به این جلسات می رود و اگر کسی احتیاج به کمک داشته باشد به آن فرد خدمت می کند، مطمئناً همان طور که من برای پیشینیان دعای خیر می کنم خانواده های دیگر هم برای شوهرم دعای خیر می کنند. 
فاطمه در پاسخ به این پرسش که» پاکی همسرتان چه تأثیری بر روی فرزندانتان داشته است؟ افزود: پسرم 26 ساله، دخترم 25 ساله و پسر کوچکترم 13 ساله است. دخترم زمانی که دانشگاه می رفت خواستگار هم داشت، اگر همسرم در آن وضعیت مانده بود مطمئناً هر کسی را به عنوان داماد نمی توانستم به خانه بیاورم علاوه بر این فکر نمی کنم همسرم با آن وضعیتی که داشت زنده می ماند. سرنوشت فرزندانم نیز معلوم نبود به کجا کشیده می شد، شاید الان رفاه مالی آنچنانی نداشته باشیم، ولی آرامش داریم. زمانی که همسرم معتاد بود هیچ کجا پذیرفته نمی شدیم  و این از همه چیز بدتر بود، اما الآن در خانواده های سالم به راحتی پذیرفته می شویم. 
وی در پاسخ به این پرسش که «چه توصیه ای به خانواده هایی که معتاد دارند دارید؟ گفت: در خانواده های مصرف کننده همیشه زن خانه بیشتر از همه خسارت می بیند شاید مادر فرد مصرف کننده به اندازه همسر مصرف کننده خسارت نخورد، اگر گوش به حرف بدهند و آرامش خودشان را حفظ کنند، کاری به کار آنها نداشته باشند و در آرامش با آنها زندگی کنند و به انجمن بروند و راهکار بگیرند؛ اگر با انجمن «نارانان» یا انجمن حمایت از خانواده های معتادان در ارتباط باشند می دانند که نباید یکسری سرویس های ناسالم را به آنها بدهند، ولی نباید طوری رفتار کنند که آنها به سمت مواد بیشتر یا مواد صنعتی بروند؛ اگر هزار بار هم ترک کردند یکبار دیگر با امید آنها را به انجمن NA بفرستند. خود خانواده ها هم اگر به انجمن نارانان بروند، چون آگاهی آنها بیشتر می شود راحت تر می توانند همسرانشان را به سمت انجمن سوق دهند، سعی کنند از جنگ و جدال با فرد معتاد بپرهیزند، چون جنگ و جدل باعث لجبازی بیشتر فرد معتاد می شود، اگر خانواده ها آرامش داشته باشند فرد معتاد زودتر به عجز خودش پی می برد و در آرامش تصمیم بهتری می تواند بگیرد. اگر خانواده باور کند که پاکی همسرشان وابسته به آرامش خودشان است 90 درصد مشکلات حل می شود.
فاطمه در پایان گفت: ما در این 13 سال تازه طعم آرامش را می چشیم، شاید پول نداشته باشیم، چون همسرم سنش بالا رفته است و کار درست و حسابی ندارد به تبع امنیت مالی هم نداریم، ولی آرامش داریم. دلم می خواست آرامش یک دارو بود و آن را به خانواده های مصرف کننده می دادم بخورند تا بدانند پاک شدن شوهرشان در گرو آرامش آنها است.