هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

وزیری آمد،کلنگی بر زمین خورد، معدنی رفت

وزیری آمد،کلنگی بر زمین خورد، معدنی رفت



آن مرد آمد، آن مرد که وزیر بود آمد، نه در یک روز آفتابی یا ابری، بارانی و برفی، اصلاً وزیر در روز نیامد، شب آمد!
وزیر رفاه شب را برای آمدن به بافق انتخاب کرد تا به ما بگوید رفاهیاتی که شما در روز روشن نمی‌بینید من در شب تاریک می‌بینم! یا هستند کسانی که در شب هم بتوانند هنرمندانه مانند روز روشن برخورداری بافق را به او بنمایانند!
وزیر رفاه قصه ما کلنگ هم زد،کلنگی برای درمان، درمانگاه تخصصی، پلی‌کلینیک، اما باز هم مبهم، اصلاً کلنگهایی که در شهر ما به زمین می‌خورند ابهام دارند، شاید مبهم‌اند در عنوان بعد بودجه بعد در خصوصی و دولتی و... تا اگر تق ضربه زمین خوردنش از مأذنه شهرهای همجوار بلند شد جای توجیه باقی باشد.
در هر صورت کتاب کلنگ‌های شهر ما ورقی دیگر خورد!
وزیر رفاه با امید آمد، آنقدر امیدوار که قسم هم خورد. قسمی از جنس تدبیر!
با آمدن وزیر بازاری داغ شد و فضایی آماده تا .... نماها نقش بازی کنند نقشی دسیسه شده از جنس تخریب! با چاشنی چاپلوسی!
وزیر رفاه قصه ما شبانه سختی کار در گرمای محیط معادن بافق را لمس کرد!
وضعیت حقوقی کارگران را جویا شد تا از آرامش و کار و تلاش در معدنی که سهامش برای سازمان زیرمجموعه مدیریتش واگذار شده است اطمینان خاطر یابد.
وزیری آمد، وزیر رفاه، بافق مرفه شد مرفه مرفه!
آری وزیری آمد کلنگی بر زمین خورد، معدنی رفت.

 

محمد علی قاسمزاده