هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

هیچگاه از نام شهیدم سوء استفاده نکردم

هیچگاه از نام شهیدم سوء استفاده نکردم



راضيه بيکي| سردار شهيد محمد منتظر قائم در سال 1327 هجري شمسي در يک خانواده‌ي مذهبي و کم بضاعت در شهر فردوس ديده به جهان گشود. تا سوم دبستان در فردوس درس خواند و پس از آن به يزد نزد اقوام پدري خود رفت و به ادامه‌ي تحصيل پرداخت. او بزرگ شده محله اکبر آباد يزد هست. همزمان با قيام 15 خرداد، محمد همراه پدر خود به مبارزه با طاغوت به پا خاست. در تکثير و پخش اعلاميه‌هاي امام خميني(ره) نيز نقش مؤثري را ايفا نمود. او با خلوصي که در وجود داشت عکس امام را به عاشقان و شيفتگان ايشان مي‌رساند و با همکلاسي‌هاي خود، بي پروا عليه رژيم شاه بحث مي‌کرد. منتظر قائم پس از پايان دوره دبيرستان به خدمت سربازي رفت و بعد از آن در شرکت برق توانير مشغول به کار شد. همزمان با هدف سرنگوني نظام شاهنشاهي و برپا نمودن حکومت اسلامي با تشکيل گروهي به مبارزه عليه شاه پرداخت. در سال 1351 گروه شناسايي شده، محمد نيز دستگير و روانه زندان مي شود. سردار شهيد تحت شکنجه‌هاي وحشيانه‌ي مأموران ساواک قرار گرفت؛ اما در مقابل شکنجه‌ها مقاومت ‌نمود. پس از 15 ماه تحمل شکنجه و زندان، در حالي که زبان به اعترافي نگشود او را آزاد نمودند.

پس از آزادي از زندان همچنان به مبارزه ادامه مي‌دهد و به همکاري با سازمان مجاهدين خلق که آن زمان وجهه‌ي خوبي در ميان مردم داشت، پرداخت؛ اما بعد از تغيير اين سازمان، رابطه‌ي خود را با آنان قطع کرد؛ ولي همچنان به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه داد. سردار بعد از پيروزي انقلاب خود را وقف انقلاب اسلامي نمود و به عنوان نخستين فرمانده سپاه پاسداران استان يزد انتخاب شد. مسئول بنيانگذاري و تشکيل سپاه يزد شد. او سپاه را گسترش داد و با قاطعيت با ضد انقلاب به مبارزه برخاست.

هفته نامه افق کوير به مناسبت 5 ارديبهشت سالروز شکست آمريکا در صحراي طبس و سالروز شهادت سردار به سراغ همسر وي رفت و با او به گفتگو نشست. همسر سردار شهيد جمعه هفته گذشته به منظور شرکت در مسابقات رالي جانبازان و خانواده هاي شهيد و ايثارگر استان يزد به بافق آمد.

«بي بي صديقه مدرس زاده" معلم بازنشسته و همسر شهيد منتظر قائم فرزند سيد محمد باقر مدرس زاده امام جماعت مسجد برخوردار و از علماي به نام استان يزد هستم. در حال حاضر در مجتمع بهاران واقع در بلوار دانشجو(يزد) به تنهايي زندگي مي کند.

وي پيرامون زندگي خود با سردار شهيد مي گويد: در سال 1356 با محمد ازدواج کردم آشناييت ما از طريق خانواده و پدران ما صورت گرفت. دو سال در تهران و يکسال در يزد در منزل پدري محمد زندگي کرديم فرزندي نيز ندارم. در سال 1359 به منظور مبارزه با آمريکايي ها که به خاک طبس تجاوز کرده بودند به آن منطقه رفت. خيانت بني صدر به منظور معدوم نمودن اسناد و مدارک موجود در هواپيماهاي آمريکايي باعث گرديد صحراي طبس بمباران شود. اين حادثه در حالي رخ داد که گزارش داده شده بود نيروهاي ايراني در آنجا مستقر مي باشند.

نزديک به سه سال با هم زندگي کرديم. گرچه در اين مدت نيز هفته اي 2 الي 3 روز آن محمد در مأموريت بسر مي برد. زمانيکه براي مبارزه با حزب دموکرات و کومله به کردستان و گنبد سر مي رفت حدود 3 الي 4 ماه نيز در کنار هم نبوديم. روز شهادت مانند روزهاي ديگر خداحافظي کرد و رفت، هنوز آن خداحافظي ر ا از ياد نبرده ام. شهادت براي او غير منتظره نبود قبل از اين نيز يک سال را در زندان سياسي ساواک زير شکنجه هاي سخت بسربرد. او عاشق و شيفته شهادت بود. متأسفانه دست نوشته اي از او در دست نيست من مانده ام و عکس هاي محمد. گرچه تنهايي سخت است، اما بايد ساخت. تحمل و صبر را از شهيد در طي سه سال زندگي آموختم. به کوهنوردي علاقه وافري داشت معتقد بود استواري را يايد از کوه ياد گرفت و در برابر مشکلات و مشقت ها ايستاد.

محمد به تجملات زندگي اهميتي نمي داد. ده سال يک دست کت و شلوار را به تن کرد، حتي براي دامادي خود کت و شلوار نخريد. کتابخانه بزرگي در خانه داشت و کتابهايي زيادي را مطالعه مي کرد.

دوران زندگي سرشار از آرامش و ياد خدا بود. هيچگاه نماز شب و کمک به فقرا را فراموش نمي کرد. کدورت در زندگي ما معنا نداشت. ياد ندارم که از او آزرده خاطر شده باشم. طعم شيرين زندگي را در مدت کوتاه با محمد حس کردم. قبل از ازدواج پدر به من گفته بود که او در زندان سياسي بوده و از لحاظ اعتقادات ديني و مذهبي در سطح بالايي هست. اين را هم بگويم که خانواده خود من از همين روحيه و اعتقاد برخوردار بودند. خدا را شکر اعتقاد قوي آنان باعث گرديد که من بتوانم با انگيزه و روحيه قوي پرورش يابم و با سختي هاي زندگي بسازم. اگر بگويند به دوران گذشته باز گشته ايم زندگي با محمد را با تمامي سختي هاي که گذراندم انتخاب خواهم کرد. گرچه تنهايي بود و هست.

دوستان و همرزمانش مي گويند روز شهادت ذکر « ولا تحسبن الذين قتلو في سبيل ا.. بل احياء عند ربهم يرزقون" را زمزمه مي کرده و آرامش خاصي در چهره و وجود او بوده است.

همسر شهيد در ادامه مي گويد: آنچه مرا در جامعه امروز آزرده و دلشکسته کرده بي حجابي و پوشش برخي زنان است. اعتقادات کمرنگ شده، به ياد داشته باشيم خون شهدا در راه حفظ از ناموس و خاک وطن بوده، در راه اسلام و دين جان خود را فدا نموده اند. وجود ماهواره ها و اينترنت و عدم صحيح استفاده کردن عاملي است تا جوانان راه درست را گم کرده و قدر خود را ندانند. بايد به جوان بها داد شود و تبليغات اسلامي را در جامعه بيش از پيش گسترش دهيم.

بعضي از مردم مي گويند خانواده هاي شهداء از امکانات خوبي برخوردار هستند و به آنان امتيازاتي داده مي شود. در پاسخ بايد بگويم هيچ چيزي در دنيا ارزش آن را ندارد که مرد در زندگيت نباشد و بخواهي به تنهايي بار زندگي را بردوش بکشي. در اين مدت خدا مي داند هيچگاه از نام شهيدم سوء استفاده نکردم دوست ندارم به واسطه او کاري بس سخت آسان گردد. معتقدم شهيد بالاترين اجر را در نزد خدا دارد.

انسان اگر خداشناس و خداترس باشد يقين دارد که روزي از دنيا خواهد رفت و بايد جوابگو باشد. پس چرا عاقبت خود را به دنياي فاني بفروشيم.

جوانان نيز دين خود را حفظ کنند و پيرو ولايت فقيه باشند. عاقبت بخيري را براي خود در دنيا و آخرت با رفتار ديني تضمين نمايند.