هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

هم آش را خورد و هم کاسه اش

هم آش را خورد و هم کاسه اش



"مملی" هی می رفت سر کوچه و برمی گشت و نگاهی طولانی تا انتهای کوچه می انداخت و  سری تکون می داد و برمی گشت و زیرلب می گفت الان می آرود، هنوز دیر نکرده، صبر کن، معنا ندارد که هم آش را خورد و هم کاسه اش را!  " آش که با جاش نیست؛ " در همین حال بود که "آقاتقی" سوار دوچرخه اش داشت می رفت درب حجره اش، وقتی دید ممل این قدر هراسان  هست، گفت: ممد! دستپاچه ایی! چرا هی می روی سر کوچه و بر می گردی؟ ممل گفت: آقاتقی! بد دور و زمونه ایی شده،" مادر قلی" آش پخته، دادم به همسایه سر کوچه، الان منتظر ظرفش هستم می ترسم یادش برود، آقاتقی گفت: این که ناراحتی ندارد، زود می اورد؛ ممل گفت: آقاتقی! دیروز اون یکی همسایه اومده و  ادعا دارد که زمین بغل خونه ات مال منه؛ من هم بهش گفتم: نه بابا همه زمین مال منه و من قباله و بنچاق دارم.  بعد دوباره برگشته که خوب! حالا بیا دو تایی شریک بشویم تو زمین؛ میگم ته زمین مال منه، پس چطور می خواهی شریک بشوی! میگه: نه! بیا یک خانه می سازیم بعد می فروشیم، عایداتش هم مال هر دوتامون. می گم ای هوار! ای مسلمونا! تو روز روشن زمین آدم را می خوان و اگر بهشون ندی می گند بیا شریک بشیم! آقا تقی گفت: این هست! چندی پیش کدخدا بزرگه که اومد تو آبادی همین را گفت که برای استفاده از مرتع که آبادی همجوار به زور از ما گرفته و ما تو خواب بودیم، باید با اون آبادی شریک بشویم. ما به کدخدا گفتیم حالا که بر فرض درست، مرتع مال آبادی همسایه! زمین آن مرتع چی؟!!!