هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

همه می‌دانیم که برای بافق، راهی جز این باقی نمانده بود

همه می‌دانیم که برای بافق، راهی جز این باقی نمانده بود



بیش از هفده روز از اعتصاب کارگران شرکت سنگ‌آهن مرکزی ایران _ بافق، در اعتراض به روند واگذاری این شرکت به بخش خودساخته شبه دولتی‌ها و بخش خصوصی می‌گذرد. حرف و حدیث‌ها و برداشت‌های متفاوتی از این رویداد مهم به شکل نوشته، پیغام، درخواست، اعلامیه، اطلاعیه و سخنرانی دارد خودش را نشان می‌دهد و هر کس از منظری به این کار می‌نگرد.
سعی خواهم کرد به عمده مسائل پیرامونی این رخداد، نگاهی بکنم.
اول: عده‌ای که بعضاً از دوستان و دلسوزان بافق هم هستند راه افتاده و نه بطور آشکار اما بصورت ضمنی و پوشیده، حرکت کارگران در تعطیلی شرکت بزرگ سنگ‌آهن را زیر سؤال برده و می‌گویند کارگران باید به کار خویش برگردند تا با دل صبر نشست و راجع به موضوعات مورد اختلاف بحث کرد.
عده‌ای از این هم پا را فراتر گذاشته و با این استدلال _ که بله دیدید ذوب‌آهن اصفهان با فلان معدن قرارداد بست و هیچ مسئولی از وزارت صنعت، زحمت حضور در جمع شما را بخودش نداد _ سعی می‌کنند اینگونه القاء کنند مشتی که توسط کارگران پائین آمده اشتباه فاحش بوده و آنان مقصرند.
به هر دو گروه محترم باید گفت، چنین چیزی نیست!
همه می‌دانیم که برای بافق، راهی جز این باقی نمانده بود و این شهر کاری را کرد که می توانست و حتی، سالها هم راجع به آن فکر کرده و به این نتیجه هم رسیده بود که اگر روزی بنا شد چغارت عزیزدردانه‌اش به غیر واگذار شود، برایش آستین بالا بزند و گردش، جمع شود و در آغوشش بگیرد و اجازه دست اندازی به او را به کسی ندهد.
بنابراین کسانی که مخفیانه از کارگران بخاطر اعتصاب در شرکت سنگ‌آهن انتقاد می‌کنند یادشان باشد که اعتصاب و اعتراض قانونی، هم حق بافق بوده و هم انتظار آن را می‌داشتیم. به جای شماتت کارگران باید پرسید چرا از قبل برای این خواست عمومی، تدبیری اندیشیده نشد؟
می‌گویند چون برای مسئولان رده بالا، مهم نبوده‌ایم بنابراین کسی برای جواب نیامده و به ما بی‌محلی کرده‌اند.
این حرف را نمی‌پذیرم. چغارت و شرکت سنگ آهنش، برای همه مهم بوده و هست. (حضور دو تن از بالاترین مقامهای رسمی کشور قبل و بعد از انقلاب در محوطه معدن چغارت نشان این اهمیت است). دوره افتادن عده‌ای برای بازگرداندن کارگران به کارهایشان هم نشان می‌دهد برخلاف ژستی که برخی مسئولان صنعتی گرفته‌اند تا بگویند لوتی نباخته اما از رنگ رخساره‌شان می‌توان فهمید که آبی به مورچه‌ دان افتاده است. ذوب‌آهن اصفهان و سایر صنایع فولادی در ایران و جهان، از هر کجا و به هر قیمتی که مواد اولیه‌شان را تأمین کنند، نمی‌توانند بافق و زمین‌های سرشار از فلزات گرانبهایش را نادیده بگیرند. (این همه اصرار در فروش سهام شرکت سنگ‌آهن به فولاد خوزستان و مقاومت در برابر خواست عموم بافقی‌ها برای لغو آن مزایده و فروش، نشان می‌دهد که هنوز هم پستانهای گاو شیرده چغارت، لبریز از شیره و طلاست).
دوم: با کار گروهی که از طرف بافق برای حل مشکل پیشنهاد داده شده است به این دلیل که بعضی از اعضایش از جناحی خاص هستند، دولتیان با آنان سر گِرانی کرده و به سرگردانی رسانده‌اند.
بی‌تردید پرداختن به مسائل حزبی و جناحی در جای خودش بسیار خوب و مفید است. اصلاً لذت بازی با آتش سیاست در همین زیر و رویی قدرتمندان و گردش مدار قدرت است. عده‌ای از اسب می‌افتند و افتادگانی بر اسب سوار می‌شوند و دوباره و هزار باره تکرار همین قصه‌ی بی‌پایان. اما درحال حاضر، هرکس حرف حقی زد و راهکار درستی داد، باید طرف مشورت قرار گیرد.
کارگران شرکت سنگ‌آهن به بسیاری از بزرگان و بزرگواران جناح‌های سیاسی بافق اعتماد نکرده و ترجیح دادند معلمی را برای پیگیری قانونی خواسته‌هایشان مأمور کنند و او هم به عنوان وکیل آنان، هم مسئولیت دارد و هم هر حرفی بزند، فصل‌الخطاب است. و اگر قرار است مشکل در پشت میز مذاکره حل شود باید با نماینده کارگران به توافق رسید. مگر آنکه آنان کسی دیگر را به عنوان وکیل خویش برگزینند. تشکیک در خط فکری نماینده کارگران یا نماینده شورای شهر بافق یا نماینده امام جمعه و یا خوش نیامدن از سخنان آنان، در حال حاضر محلی از اعراب ندارد. دوستان اصلاح طلب من ببینند چه کرده‌اند که نماینده و وکیل کارگران نشدند.
سوم: عده‌ای می گویند لغو فروش شرکت سنگ‌آهن غیرممکن است.
من اگر ایرانی نبودم و از احوال ایران به عنوان کشور غیرمترقبه‌ها اطلاع نداشتم باز هم می‌گفتم این کار غیرممکن نیست. چطور است که می‌شود برخلاف قول و قرار مسئولان رده بالا( آن‌طور که نقل است معاون رئیس جمهور دستور عدم انجام داده بوده است) شرکت به فروش برسد پس می‌توان فروشش را هم لغو کرد و مگر فسخ معامله در شریعت اسلام را برای کی و کجا گذاشته‌اند؟
چهارم: عده ای می‌خواهند در دل کارگران و بافق، واهمه ایجاد کنند.
باید یادمان باشد که مأمور به انجام تکلیفیم نه مامور به نتیجه.
وظیفه امروز بافق این است که قانونی، از ظلمی که بر او رفته فریاد بزند و دارد می‌زند. این کار نه عیب است و نه در آینده موجب شرمندگی ما خواهد بود. این تنها کاری است که از ما برمی‌آید و سالها فکر می‌کردیم روزی باید انجامش بدهیم. قبلاً هم نوشتم، مهم نیست که صدای ما را بشنوند یا نه، به خواسته‌هایمان برسیم یا نه، مهم این است که در برابر تاریخ و نگاه پرسش گرانه بچه هایمان سربلندیم و با غرور به آنها می‌گوئیم هر کاری که از دستمان بر می‌آمد برای حفظ و بقاء و دوام و آبادی بافق و سرفرازی شما انجام دادیم.
خوشبختانه تحصیلکردگان بافقی، راهکارهای قابل اجرا و قابل مذاکره‌ای ارائه کرده‌اند که هر کدام می‌تواند نقشه راه باشد. شاه بیت همه‌ی طرح‌ها هم این است.
چون دولت ایران در چهل ساله گذشته مدیریت شرکت سنگ‌آهن مرکزی را بعهده داشته و تنها متولی امر چغارت بوده است قبل از آنکه معدن چغارت را پیشکش بخش شبه دولتی و خصوصی کند و ویرانی زیرساخت‌های معیشتی در کنار فاجعه بزرگ خشکسالی، شیرازه بافق را از هم بپاشد، با راه اندازی چرخه صنعت در این منطقه _ که هنوز هم دهها معدن دست نخورده دارد _ بکوشد دست کم دغدغه و نگرانی ما را در مورد یک مسئله (چگونگی زیست و تامین معاش) تسکین بخشد.
این تمام حرف حساب بافق و کارگرانی است که مشغول اعتصابند.
محمد علی پورفلاح
بافق فردا