هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

نگاه وحشی بافقی به کدام سو است

نگاه وحشی بافقی به کدام سو است



محمد حسین تشکری | تندیسی از شاعر پرآوازه ایران و جهان « مولانا کمال الدین وحشی بافقی « غزلسرا و مثنوی سرای بزرگ قرن 11 هجری در وسطای بلواری به همین نام در بافق نصب شد. تولدی مبارک برای مردمان خوب و دوست داشتنی بافق، مبارک از جنس این که پس از سالها، دغدغه فرهنگ دوستان بافق عملی شد و مجسمه ایی از جنس برنز در شهر گذاشته شد تا کودکان بافقی بدانند کمال الدین که بود و چگونه طبع بلند و مناعت طبعش او را شهره  آفاق کرد؛ به گونه ایی که شعر او همچنان بر تارک ادبیات فارسی ایران و جهان می درخشد! آفرین بر متولیان این امر خجسته و نیک که در ایام مبارک تولد انقلاب اسلامی روی داد. 
آنچه که در این مقال خواهم گفت نه به رسم طعنه است و نه به آیین نقد! این قاعده ایی است که برخی صاحبان ذوق می نگارند و من هم نه در آن حد؛ بلکه به بضاعت طبع قلمی می زنم تا که درپیشگاه سخندانان و نکته سنجان به نظر آید. 
آنچه که راقم این سطور از نگاه وحشی بافقی دریافته ام؛ آن است که وحشی بافقی بر فراز سنگی سخت ایستاده و به باختر خیره شده! به جانب غروب آفتاب، جایی که خورشید روی از همه نهان می کند! حال پرسش این است که چرا وحشی نگاه به زیر پای خود نمی افکند! چرا وحشی بافقی نظر به جنوب ندارد! به کوچه و محله ی خود! به جایی که زاده شده است! چرا وحشی بر بلندای سنگی سپید و سرخ؛ به سمت شرق نگاه نمی کند! جایی که روزانه دهها تن سنگ آهن، این سنگ سیاه سخت، انباشته در قطار به سرزمین زاینده رود، به نصف جهان به اصفهان حمل می شود. آهنی که خداوند در محکمه فیه می فرماید: و منافع للناس؛ چرا اکنون منافع این آهن برای عده ایی خاص هست! 
آری! وحشی تمایل ندارد همه اینها را ببیند! دفتر شعرش را به بغل دارد و تیر نگاهش را به سویی افکنده! گویی از همه بریده است؛ چرا که اظهار لطفی از کسی ندیده است! 
ایا آفتاب معلا جناب              
                          که از سایه ات آسمان پایه جوست
از اظهار انعام حکام بافق   
                           سخن بر لب و گریه ام در گلوست
در آن ده مجاور شدم هفت ماه   
                            نپرسید حالم، نه دشمن نه دوست
جواب سلامم ندادند باز           
                          از آن رو که اطلاق دادن پر اوست
وحشی با صورتی گرفته به چه می اندیشد! به زمین یا به پهنه آسمان! آیا نگاهش به تابلو بانک است. نه! این درست نیست، چون بانک کاری به این مسایل ندارد؛ بانک کاری به مشکلات و مسایل تبدیل وضعیت کارگران، ساخت کارخانجات جوار معدنی، صورتجلسه 93/06/09ندارد! به بانک چه مربوط که 71/5درصد سهام سنگ آهن به کجا واگذار شده! به بانک چه که هنوز 28 درصد از سهام این شرکت، تکلیف آن نامعلوم است!
 شاید نگاه وحشی غضب آلود است که دستان پر هنر سنگ تراش نتوانسته آن را به واقع و رئال (rall ) ترسیم کند. چرا نگاه کمال الدین به سوی غروب خورشید است؟ آیا از پس غروب خبری در راه هست! آیا» شب آبستن حوادث است» شب چه دارد که وحشی نگاهش را از آن بر نمی دارد! آیا رفت و آمد مردان سیاس را کنترل می کند که شبانه به دور هم نشسته و برای زادگاهش تصمیم می گیرند که فردا چه شود! لا حول ولا قوه الا بالله.
 آیا از تعدد کاندیداهای شهر خود نگران است! آیا دلواپس است که چرا تاکنون به اجماعی نرسیده اند! وحشی! نگاهت به کجاست! آیا از جانب باختر مردی خواهد آمد تا شهر و زادگاهت را توسعه دهد و بر رونق آن بیفزاید! آیا آن مرد، همان است که نگاهت به دنبال اوست! کمال الدین! نگاهت به چیست؟
فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد            
                            با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد