هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

نون قرضی کدخدایان

نون قرضی کدخدایان



"عیال ممل" از دست" ممل" خسته شده بود! از بس که مهمون های جور واجور دعوت می کرد! یه روز عیال ممل به همسرش گفت; ای مرد! چرا به فکر خونه و زندگی نیستی! درست هست که میهمان حبیب خداست اما میمهان یک روز یا دو روز! تازه میهمان داریم و میهمان! 
اینهایی که تو دعوت می کنی و سه وعده صبحانه و چاشت و شام شان فراهم می کنی چه خاصیتی دارند برای زندگی من، حالا زندگی من نه اهل آبادی! این همه رییس و کدخدا دعوت کردی جز این که سه وعده بخورند و چاه مستراح پر کنند چه خاصیت! 
"ممل "که کل هم دمغ و افسرده شد! گفت عیال! تو مو می بینی و من پیچش مو! اینها همه کدخدایان ولایت ها هستند! همین قدر که به آبادی آمدند بس است! 
عیال ممل گفت: ملتفت نیستی ممل! من می‌گویم این همه ادم چه خاصیت برای ابادی دارند؟
ممل گفت: اینها درهای توسعه ابادی هستند! 
عیالش گفت چرا تا حالا این در باز نبود و. ما ندیدیم! 
ممل گفت: رهایم کن عیال! این نون قرضی است که کدخدایان به هم میدهند، باشد که من و تو از این بده و بستان ها کیسه ای برگیریم!