هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

مردم بافق بسیار قانع هستند

مردم بافق بسیار قانع هستند



عذراعبداللهی| به گزارش هفته نامه افق کویر، خبرنگار ما به مناسبت آغاز سال نو گفتگویی اختصاصی با حجت الاسلام حاج سید جواد سلیمانی، امام جمعه بافق انجام داده است.
افق کویر: در ابتدا خودتان را کامل معرفی کنید و کمی از زندگی شخصیتان برای خوانندگان بگویید.
سید جواد سلیمانی بافقی هستم که در اواخر سال 1324در خانواده ای روحانی و در بافق متولد شدم. تحصیلات مقطع ابتدایی را در شهر بافق به اتمام رساندم. آن زمان در مجموعه شهرستان فقط یک دبستان بود؛ مجموعاً 7نفر در کلاس ششم و 15 نفر در کلاس پنجم بودیم. پس از آن برای ادامه تحصیل به یزد رفتم، چون بافق فاقد دبیرستان بود دوره سیکل را در یزد گذراندم.در آن زمان دانش آموزان پس از گذراندن دوره سیکل به دانشسرا می رفته، دوره می دیدند و معلم مقطع ابتدایی می شدند، هم دوره هایی داشتم که به دانشسرا رفته و معلم شدند؛ منتهی آن سال، سالی بود که مرحوم آیت ا... صدوقی به بافق آمده و چند روزی در بافق بود و هر روز منزل یکی از اقوام ما دعوت می شد. من نیز در این جلسات شرکت می نمودم ، آیت ا... صدوقی به بنده پیشنهاد کرد به حوزه علمیه بروم. در آن زمان عموی بنده که امام جماعت مسجد جامع بافق بودند و فرزند پسر نداشت؛ پیگیری کرد تا من برای تحصیل علوم دینی به یزد بروم. آغاز تحصیلاتم در حوزه ی علمیه یزد برابر با اوایل سالهای نهضت امام خمینی (ره) بود. همان زمانی که امام مرتب اعلامیه صادر و مسائل نهضت را در آن بیان میکردند؛ متأسفانه رسانه ها هم جرأت پخش آن را نداشتند. پیام امام به صورت اطلاعیه به یزد می آمد. بنده یکی از افرادی بودم که مأمور آوردن اطلاعیه ها از یزد به بافق شدم و در مجالس دعای کمیل و ندبه اطلاعیه ها را در اختیار افراد قرار می دادم. آن زمان شهر بسیار کوچک بود و در مجموعه نیروی نظامی بافق دو ژاندار بودند که شهر را اداره می کردند و یک بخشداری بود که مجموعه پرسنل آن یک الی دو نفر بیشتر نبودند. پس از چهار الی پنج سال تحصیل در یزد به قم عازم شدم و تحصیلاتم را درآنجا ادامه دادم. در یکی از دروس حوزه، مرحوم حاج احمد آقا خمینی نیز حضور داشت و لذا آشنایی ما از حد درس و حوزه فراتر نرفت. بعد از آنکه امام (ره) به ترکیه تبعید شدند و حاج احمد آقا به علت تنهایی چند روزی به یزد آمد و مهمان آیت ا... صدوقی بود، من نیز خبردار شدم و به یزد رفته و چند روزی با هم بودیم.
با شروع سال تحصیلی جدید باز به قم رفتم و ارتباط بنده با حاج احمد آقا بیشتر شد. حاج احمد آقا در خانه حضرت امام که اکنون دفتر مقام معظم رهبری است ؛زندگی می کرد، صبح تا غروب تحت نظر بود، مأموری با لباس شخصی آنجا را تحت نظر داشت، رفت و آمدها را کنترل می کرد؛ اما غروب که می شد مأمور می رفت و رفت و آمد ها راحت تر بود برای همین بیشتر شب به نزد ایشان می رفتم.
یک روز که در مدرسه فیضیه با حاج احمد آقا گرم صحبت بودیم ایشان پیشنهاد دادند که به منزلشان برویم در مسیر چند نفر سد راه ما شدند و مشخصاتم را خواستند و بنده را دستگیر نموده به سازمان امنیت قم بردند، شب مرا آنجا نگه داشتند، تهدیدم می کردند، حتی کتکم می زدند تا از رابطه ام با حاج احمد آقا بگویم. آن شب خیلی مرا کتک زدند و صبح روز بعد مرا به سلول شهربانی بردند. حدود سه چهار روز در سلول بودم و بعد مرا به سازمان امنیت کشور برده و به زندان قزل قلعه منتقل کردند. زمانیکه در زندان بودم بسیار مرا شکنجه و آزار می دادند و با تهدید ، حتی وعده آزادی سعی داشتند مرا به سخن بیاورند در طول این مدت، شخصی به نام دکتر بقایی که نماینده مردم بافق در مجلس و دکتر سازمان امنیت بود به بافق آمده بود ابوی بنده پیش ایشان رفته و موضوع دستگیری مرا مطرح کرده بود. دکتر هم جرم مرا پرسیده و گفته بود؛ اگر آدم کشته بود و یا اگر صد کیلو تریاک جابه جا کرده بود فردا صبح از زندان آزادش می کردم؛ اما این کار قابل بخشش نیست، کاری از دست من بر نمی آید. بعد مرا به زندان قزل قلعه عمومی بردند و در آنجا روزی آقای ساقی که در زندان شکنجه گر بود مرا صدا زد و گفت دکتر بقایی سفارشت را کرده است. پس از مدتی مرا به مکانی بردند که کمیته مشترک نام داشت، الآن به موزه‌ی عبرت معروف است. ساختمانی سه طبقه که در داخل آن افراد زندانی و انقلابیون را شکنجه می دادند و از بیرون چیزی پیدا نبود .ساختمانی دایره ای شکل که وسط آن خالی بود و دور تا دور آن سلولهایی جهت شکنجه زندانیان ساخته شده بود؛ حدود36ساعت در آنجا بودم و علیرغم کتکهایی که می خوردم حرفی نزدم. سپس مرا به زندان قصر انتقال دادند. حدود 4ماه در زندان قصر بودم که در این مدت2نوبت دادگاه نظامی برای من تشکیل شد مورد بازجویی قرار گرفتم. آنجا دیگر زیر نظر ساواک نبود و علاوه بر آن رعب و وحشت زیادی هم داشت و در دادگاه نظامی 4 ماه و اندی حکم برایم صادر شدگفتند برای مابقی مدت زندان باید دادگاه بدوی تصمیم گیری کند بعد از گذراندن مدت تعیین شده مرا به شهربانی کل بردند و گفتند که باید ضامن داشته باشید تا آزاد شوید همانجا یکی از روحانیون به نام آقا شهاب نیز از زندان آزاد شده بود و آنجا بود، وقتی که من گفتم که کسی را ندارم خود آنها پیشنهاد دادند که شما 2نفر ضامن یکدیگر شوید و با این کار ما را آزاد نمودند. آفا شهاب پیشنهاد داد که به منزل او برویم، من نیز به خاطر آنکه ایشان هم زندانی بود پذیرفتم و صبح روز بعد به قم آمدم و علما به دیدار من آمدند و بعد که به بافق آمدم. پس از چند روز دادگاه دوم برگزار شد و چیزی به حکم اضافه نشد.
افق کویر: از مشکلات دوران تحصیل خود بگویید.
آن زمان مشکلات اقتصادی زیاد بود و حوزه علمیه از لحاظ اقتصادی در مضیقه ما نیز به طبع همینطور بودیم، باید برای اداره زندگی تلاش می کردیم و برای همین امر ماههای محرم، صفر و رمضان به مسافرت می رفتیم و پولی را که جمع آوری می کردیم برای طول سال استفاده می نمودیم؛ یعنی مشکلات اقتصادی بیداد می کرد، بعد خفقان سیاسی که در کشور حاکم بود وضع را بدتر می کرد.
افق کویر: چند سال است که امام جمعه بافق شده اید و مردم بافق را در این چند سال چگونه دیده اید؟
حدود 20سال است که امام جمعه بافق هستم، مردم بافق مردم بسیار خوبی هستند؛ اگر گاهی حرکتی انجام می شود به این خاطر است که در حق مردم و شهر کوتاهی شده، چون بافق شهری است که چاله های اقتصادی وزارت خانه را پر می کند؛ مردم انتظار دارند که در مقابل بیشتر به شهر رسیدگی شود. این مسئله ای نیست که بتوان پنهان نمود تمام شهر در این مجموعه کار می کنند و از فروش باخبر هستند و هزینه ها را اطلاع دارند و برای مردم سنگین است که با این همه درآمد، شهر بی نصیب باشد. چند وقت پیش که آقای شهیدی (مسئول بنیاد شهید )به بافق آمده بود و جلسه ای داشتیم در جلسه به ایشان گفتم که:« بافق شهری است که پشتوانه اقتصادی دولت است، ولی هنوز تمام شهرستان تحت پوشش گاز قرار نگرفته،جاده ی ما بر خلاف آنکه هر روز به تعداد کشته های آن اضافه می شود هنوز کامل نشده است . اینها مسائلی است که وقتی نسبت به آن بی اعتنایی شود؛ برای مردم عقده خواهد شد و مردم از روی ناآگاهی شاید حرکتی انجام بدهند، ولی مردم بافق، مردم خوبی هستند و هیچگاه قصد ایجاد مشکل برای دولت را نداشته اند؛ وقتی بی توجهی دولت را می بینند، گاهی اقداماتی انجام می دهند و باز هم می‌گویم که مردم بافق بسیار خوب و قانع هستند.
افق کویر: آیا زمانی از شخص و یا ارگان خاصی رنجیده خاطر شده اید؟
همیشه عقیده ام بر این است که هر کسی وظیفه ای دارد و باید وظیفه اش را به درستی انجام بدهد و کوتاهی در مقابل وظیفه اش واقعاً خطا و گناه است، از جانب هیچ یک از بافقی ها نگرانی ندارم؛ اگر مشکلی هم باشد به مسئول مربوطه می گویم و از او می خواهم که مرا قانع نماید.
افق کویر: تلخ ترین لحظه زندگیتان، چه لحظه ای بوده است؟
تلخ ترین دوران زندگی ام زمانی بود که مسائلی در بافق اتفاق افتاد، عده‌ای(کارگران بازداشتی) دستگیر شدند و خدا شاهد است که چندین مرتبه نزد استاندار و دادستان رفتم و اصرار بر آزادی آنها داشتم، حتی گفتم که حاضرم که خودم ضمانت آنها را انجام دهم، ما می دانیم که حرکتی انجام شده است؛ اما باید بررسی شود و ببینند که این حرکت از روی آگاهی بوده یا ناآگاهی. خدا شاهد است آن شب ها خواب نداشتم؛ در حالیکه از لحاظ چهره برخی از آنها را نمی شناختم؛ اما نگران خانواده هایشان بودم، وقتی که برای تشکر نزد من آمدند و دیدمشان با برخی از آنها آشنا شدم.
افق کویر: چند سال پیش بافق دچار تنش هایی شد و مردم بافق واکنشهایی داشتند، این واکنش مردم را چگونه ارزیابی می کنید؟
وقتی می خواهد کاری انجام شود باید متولیان مربوطه با مردم حرف بزنند و آنها را توجیه نمایند. به طور مثال برای مسائل خصوصی سازی باید با مردم حرف می زدند و از مزایای آن می گفتند و این قول را به مردم می دادند که نیروها تحلیل نخواهند رفت و حقوقشان کاهش نخواهد یافت، ولی وقتی مسئله را برای مردم باز نمی کنند و توضیح مناسبی نمی دهند قطعاً افراد سودجویی پیدا می شوند که با حرفهایشان مردم را تشویق به اغتشاش و آشوب نمایند؛ چرا که اکثر مردم کارگر و نگران آتیه خود و خانواده هایشان هستند و ایجاد چالش می کنند و الا اگر جلساتی برگزار کرده بودند و مردم را قانع نموده بودند این مسائل پیش نمی آمد، چون برخی بحث ها با یک جلسه حل نمی شود، باید مسئولین یک هفته جلسه با مردم می گذاشتند و مردم را توجیه می کردند و به قطع یقین همه حرف حق را خواهند پذیرفت.
افق کویر: چه عاملی در زندگی به شما امید می دهد؟
حقیقتا بعد از پیروزی انقلاب، پستهای زیادی به بنده پیشنهاد شد .اولین آنها مدیریت کل ارشاد یزد بود. سپس پیشنهاد شد که مسئول کمیته انقلاب اسلامی شوم که بعداً ژاندار مری و کمیته انقلاب ادغام شد و نیروی انتظامی تشکیل گردید. پستهای مدیریتی بالاتری به بنده پیشنهاد شد؛ زیرا دوستانی که با من همسنگر بودند در موقعیتهای علمی و سیاسی بسیار خوبی قرار دارند؛ اما من به خاطر عرق وطنی ام و علاقه زیادی که به شهر و مردم آن دارم نپذیرفتم و خوبی مردم مرا اینجا دامن گیر خود کرده است.
افق کویر: اوقات فراغتتان را چگونه سپری می کنید ؟
متأسفانه بنده اوقات فراغتی ندارم. یک روحانی هستم که سعی دارم در تمام برنامه های مردم چه شادی و چه غم آنها شرکت داشته باشم، به خصوص در روستاها و اگر گاهی جایی نمی روم به خاطر توانایی جسمی ام هست؛ البته اگر فراغت بالی داشته باشم به مطالعه علاقه زیادی دارم.
افق کویر: آیا اثری از شما به چاپ رسیده است؟
یک سری نوشته هایی را جمع آوری کرده ام، ولی هنوز چاپ نشده است؛ اما در سفری که حجت الاسلام عابدینی که در حال حاضر نماینده ولی فقیه در قزوین هست و آن زمان عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد کل کشور بود به بافق داشتند، به بنده گفت: شنیده ام که سابقات مبارزاتی دارید. من هم خاطراتی را تعریف کردم و ایشان دانشگاه آزاد را مجبور کرد تا این خاطرات را به ثبت برساند و کتابی را منتشر نماید.
افق کویر:صحبت پایانی؟
وقتی کسی در نظام جمهوری اسلامی مسئول شد نباید تنها نگاهش به پست و موقعیتش باشد؛ بلکه باید عقبه آن کار را نیز در نظر بگیرد و سعی داشته باشد که در مقامی که دارد درست انجام وظیفه نماید و قطعاً با این کار محبوبیتی بیشتری در نزد مردم خواهد داشت. مسئولین باید تلاش کنند که گره از کار مردم بگشایند، به خصوص در روستاها، کسی که در این بحران اقتصادی و خشکسالی توانسته چرخ زندگی اش را بچرخاند و از روستا بیرون نیامده، باید حمایت شود و نظر مقام معظم رهبری نیز بر همین است که مردم در رفاه باشند به خصوص قشر آسیب پذیر و اگر مسئولین کوتاهی کنند فردای قیامت در پیشگاه خدا مسئولند.