هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

متن رسیده

متن رسیده



تسلیم نگاهت شدم ولی آرام نگرفتم
دانه‌های زنجیر اسارت را باز کردم
ولی ازاد نشدم
دانه به دانه ، قدم به قدم در اشکهایم
خلوت کردم و
رشته به رشته در افکارم
علامت سئوال گذاشتم
و آهسته آهسته نگاهم را به
آسمان دوختم
شاید در سایه ای از ابری خطی باشد به یادگار
خسته ام، خسته از نگاهی که تو را نمی بیند
دلگیرم، دلگیر از آسمانی که باران ندارد
و دلی که آرام و قرارش را تسلیم کرده
می خواهم همیشه در اسارت نگاهت بمانم شاید
قطره ای از احساس بودنت را به یادگار بگیرم
می خواهم دانه به دانه از پله‌های وجودت بالا روم
... تا اوج نگاه و احساست را در هم آویزم و
آن را به یادگار در قاب خاطرات زندگی ام نقش کنم
می خواهم ستاره اشکهایم را به ماه صورتت خاطره کنم
می خواهم رنگین کمان نگاهت را به اوج آسمانی ببرم که
سَردی و گرمیش فقط آفتاب وجود تو باشند
می خواهم زندگی ام را با زندگی ات حلق آویز کنم که
گناهم فقط بخاطر درهم شدن خاطراتمان باشد
می خواهم دوربین زندگی ام فقط روی نگاه تو باشد
تا شاید همیشه نگاهمان به نگاه هم باشد
شاید ...

زهرا مصطفی پور مبارکه