هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

قصه پر غصه

قصه پر غصه



«ممل» گفت: راستی خبر دارید که در آبادی معدن آباد کارهای می شود که آدمیزاد شاخ در میاورد؟
«آقاتقی» گفت: چگونه؟ ممل ادامه داد: رئیس معدن آباد در ازمنه پیشین؛ برای توسعه معدن، اراضی را می خواسته تصاحب کند و چون مالکین راضی نبوده اند با توسل به زور آن اراضی را متصرف می شود! هر مقدار مالک می گوید: این اراضی را خریده ایم به گوششان نمی رود! الان آن مالکان به رحمت خدا رفته اند و فرزندانشان طالب حق و حقوق پدران خود هستند؛ اما از بد زمانه؛ معدن آباد تمامی آبادی را از آن خود کرده است. چند روز پیش پسر یکی از فرزندان کربلایی، یکی از مالکان زمین را دیدم، قصه این اراضی را پرسیدم گفت: چه می توانیم بگوییم و چه کار می توانیم انجام بدهیم! هر جا که شکایت می بریم و تظلم می کنیم هیچ کس همراه ما نیست چرا؟ زودتر معدن آباد سبیل آنها را چرب و چریب کرده! فریاد ما هم به جایی نمی رسد. «یغمای جندقی» سروده است:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جائی نرسد فریاد است
خلاصه این قصه پر غصه ما شده که هر کاری می کنیم و شکایت می بریم هنوز به جایی نمی رسد.