هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

قرارداد با گور کن

قرارداد با گور کن



ممل خرش را به درب «دارالشفاء» بست و به سمت «حکیم باشی» رفت. گفت: ای حکیم! معدن آباد را چه می شود که حکیم حاذقی در  این آبادی سکنی نمی گزیند. اگر هم می ایند پس از چند صباحی به یکباره چون باد صرصر و غزال تیزپا و مرغ بی آشیان تند و تیز و چالاک می خزند و می رمند و پر می کشند. ممل گلویی صاف کرد و ادامه داد: ای حکیم! این دمل بدخیم را نیشتر بزن که به رگ و پی رسیده و اگر کمی دیر درمان شود کشنده خواهد بود. حکیم بادی به غبغب انداخت و گفت: ممل! نه من توانم گره این کلاف سر در گم را باز کنم نه اسلاف و اخلاف من!  به سن مسئولیت من، سه رئیس جمهور آمده و همگی گفتند که مشکل و معضل کمبود اطباءی متخصص را در آبادی ها دور حل می کنند؛ اما پس از آن که بر کرسی امارت تکیه زدند، غرق در امورات دیگر شدند که به این مهم، اصلا نرسیدند که نرسیدند! 
ممل گفت: با این حساب باید الی یوم القیامه با مرده شور قرارداد داشته باشیم تا اموات خود را به دست او بسپاریم؛ کسانی که به دلیل نبود حکیم حاذق، دار فانی را وداع می گویند. حکیم گفت: نه تنها با مرده شور که با گور کن هم بباید معاهده ایی بست تا در آینده با نبود قبر مواجه نشد.