هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

راه آمد و رفت

راه آمد و رفت



 
ممل سرحال و سرخوش به آقاتقی گفت: کدخدا گفته جاده آبادی تا پایان سال دو راه می شود؛ یک راه، رفت ویک راه، آمد. با این حساب دیگه نباید هر روز ببینیم قاطر و اسب ها به هم بخورند و سوار یکی جانش را از دست بدهد. 
ممل گفت: خیلی بی تابم! با این که کدخدا گفته منتها واهمه دارم که این حرف هم مثل سال پیش باشه!سال پیش هم همین را در میدان شهر جار زد ولی دیدیم که راه آبادی آمد و رفت نشد!
آقاتقی گفت: کس نخارد پشت من جز انگشت ناخن من! تا ما اهل آبادی نخواهیم کدخدا هم نخواهد خواست! نه کداخدا! والی هم یادش می رود!