هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

دل نوشته

دل نوشته



زهرا مصطفی پور مبارکه|

کوله بار تنهایی ام را آرام بر زمین می گذارم

تا لحظه ای بر دیوار کاهگلی خستگی ام تکیه زنم.

در انتهای کوچه های غربت نگاهی دارم

نگاهی به دور دستها که در نرفتنم مانده اند.

آهسته آهسته گره هایی که با آه و تنهایی

در هم فرو رفته اند را باز می کنم

در آن کوله باری که لباس هایش

رنگ تلخ فراق دارند

تکه نانی که بوی رفتن تو را

در خود خشک کرد.

بی هیچ نشانه ای

نگاهم دیگر سوی دیدن در پس کوچه ها را ندارد

صدای رفتن ات ترانه تنهایی ام شده که

هیچ تپشی ندارد

بی هیچ نشانه ای

سال هاست که هر روز را لحظه می کنم و دوباره گره می زنم.

گره هایی آرام و سنگین اما بر کوله باری خاک گرفته

باید به دوش گرفت و رفت آرام اما

بی هیچ نشانه ای

آهسته آهسته از دیاری به دیار دیگر

می آیم راهی که تو رفته ای

بی هیچ نشانه ای

باید رفت با همان خستگی غربت

تا شاید آرزوها چشم باز کنند در

سو سوی شمعی که باد او را حمله کرد.

باید رفت با همه دلتنگی ها

باید به دوش گرفت و رفت...