هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

درد عشق (2)

درد عشق (2)



(حمام قلعه در دوره زندیه توسط واقف حاجی مهدی بزرگ ساخته شد وهم اکنون فعال می باشد)

سکوتی سنگین و خاموش به پیشوازم آمده . با هر قدم ، غم غریبی قلبم را می فشارد. دیدن ریشه های جدا افتاده دربافت تاریخی که حکایت از بزرگ منشی و صفای باطن مردمان خونگرم کویر دارد دلم را پر از درد می کند. چگونه جدا شدیم از این یادگارانی که هزار نکته ی زندگی ازفرهنگ اصیل ایرانی -اسلامی در دل دارند. تاب دیدن این همه التماس را ندارم و می گریزم، شاید از خودم،شاید...

آواره ام در این کوی محبت؛ در جستجوی دل آشنایی سر می گردانم.به ناگاه همه ی وجودم را صدای سکوتی می لرزاند، در پی صدا روانه می شوم . میدوم، با سر، با جان، نمی دانم به کجا، فقط وقتی حضور گرمش را حس می کنم می ایستم نگاهش می کنم عاشقانه ای را می بینم. اینجاست؛ صدای نفس کشیدن پر از بغض شاهکار معماری به جا مانده در سکوت از ترس بدخواهان.

با حال غمگینِ دلم همراه می شوم با دخترکی، سرخوش از اینکه عمه را راضی کرده برای رفتن به حمام .وحال با تاسی مسی پر از وسایل حمام در دست، در پاگرد پله ها منتظرایستاده . بالاخره عمه بقچه به دست از راه می رسد وبا هم چند پله را پایین رفته ازدرب دیگری گذشته وارد فضای رختکن شده وباز چند پله ی دیگرتا کفِ رختکن چند ضلعی. در مرکز این محیط یک حوض آجری چهار گوش پر از آب خنک ،فواره ای کوچک دروسطش و شیر آب برنجی بزرگی در گوشه ی آن، و انعکاس تلالو نوری بر دیواره وسقف که ازنورگیرسقف گنبدی، تیغه بر آب کشیده، چشم هر تازه واردی را روشنا می دهد. دخترک پا به پای عمه قدم بر می دارد مبادا جا بماند. کفشها را در جا کفشیِ زیر سکو جای داده، لباسها دست متصدی حمام سپرده واز راهروی طویلی می گذرند و باز دربی دیگر وهجوم بخار وگرما ،(وقت شلوغی یک سونای تمام عیارمیشد).عمه دنبال جای مناسبی برای نشستن است. دخترک چشم می گرداند سمت راستشان صفه ای قرار دارد. درست روبرو، صفه ای قرینه دیده می شود واین صفه ازوقتی که لوله کشی ودوش باب شده چند پله پایین رفته وبا دیواری کوتاه از صحن جدا گردیده. کنار( دیواره مخزن آب) ضلع دوم، از سمت راست ، تقریبا جای همیشگی ،جای خوبی است. هوای سرد با باز شدن درب بر تن نمی نشیند شکل هندسی داخل حمام تقریبا گرد است با طاق گنبدی و دریچه ای که روشنا را به درون می کشد .

واقعاً صدق حمام زنانه است از همه جا و همه چیز حرفی، صدای جیغ مادری و گریه‌ی کودکی از سوزش کف صابون و آب داغ. هر کس تاس آبی کنار دستش بود و کم کم استفاده می کرد. لیف زیبای دست بافت عمه برای دخترک دلبری می‌کرد ولی شرط استفاده از آن، کیسه کشیدن اساسی بود. مرحله ی آب کف ریختن روی سر،هنگام شانه کردن مو با شانه ی چوبی، کار مورد علاقه ی دخترک بود. گاهاً عمه از گِل سرشور که در ظرف مخصوص(گِل دان) نگهداری می‌شد استفاده می‌کرد و جالب ظرف نمکدان مسی بود نمک را به کف پا می‌مالیدند تا چروک نشود.

آن وقتها هرخانواده برای خودش دلاکی انتخاب می کرد که در صورت نیاز، متصدی، پی اش می فرستاد(اگر حمام مختصر بود که لزومی نبود). دلاک از راه میرسید اول چند دست (بار) سر مشتری را می شست بعد کیسه کشی وسنگ کف پا ودر آخرلیف زدن. وقتی نوبت کف پا میشد دل دخترک ضعف می رفت.قبلا که دوش نبود برای آب کشی نهایی وارد خزینه میشدند که حوضچه ی گودی بود از یک طرف آب وارد واز طرف دیگرخارج میشد و هر از گاهی مخصوصاً نوبت حمام بزرگان، کامل، خالی وتمیز می‌شد. دلاک، حوله به دست منتظر تمام شدن دوش گرفتنشان بود دخترک که حسابی تمیز شده بود اصلا خیال بیرون رفتن نداشت با خط ونشانهای عمه راضی میشود. همه ی آرزوی دخترک گل انداختن لپش بود...

وقت بیرون آمدن از حمام تفاوت دما طی راهروی طویل متعادل می‌شد و بعد فروبردن پا درآب خنک حوضِ وسط رختکن که گرمای بدن را پایین تر می آورد.دختر روی بقچه ی زیبای حمام که قبلا توسط دلاک بالای یکی از سکو های چهار سوی رختکن آماده شده می نشیند ولباس می پوشد.عمه با وسواس خاصی سر دختر را می پوشاند مبادا بچاید(سرما بخورد)...

و من با حسرت همه ی این رویا را مرور کرده ام. اشکها بی بهانه صورتم را گلگون کرده. در سکوت حمام تنها مانده ام ، سکوتی پر از هیاهو... (ادامه دارد)

صدای سکوت