هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

خنده بی جا!

خنده بی جا!



زن ۳۵ ساله ای که از سوی مرد حقه بازی فریب خورده، برای دادخواهی به کلانتری مراجعه کرد." سیما" در بیان قصه زندگیش گفت: چندین سال قبل همسرم در یک حادثه رانندگی جان خودش را از دست داد و من را با یک دختر بچه که آن موقع ۷ ماهه بود تنها گذاشت.
روزهای سختی را پشت سرگذاشتم تا اینکه حدود چندماه قبل، روز جشن تولد دخترم بود که به یک گل فروشی رفتم.
مردی که گویا از دوستان صاحب مغازه بود سر صحبت را باز کرد و پس از خوش و بشی کوتاه در حالی که کارت شناسایی اش را نشان می داد گفت: من کارمند یکی از ادارات هستم و ۴۰ سال سن دارم و به دلیل شرایط حساس شغلی ام هنوز نتوانسته ام ازدواج کنم. شما خانم باشخصیت و محترمی مثل خودتان سراغ ندارید که برای ازدواج معرفی کنید؟
زن جوان افزود: در آن لحظه لبخندی زدن و با آن خنده بی جا خودم را بیچاره کردم چون به محض اینکه از مغازه بیرون آمدم آن مرد ناشناس نیز پشت سرم آمد و گفت: اگر ایرادی ندارد شما را تا مسیری برسانم.
من در بین راه برایش تعریف کردم که همسرم را در حادثه رانندگی از دست داده ام و با دخترم زندگی می کنم.
"قاسم" با شنیدن این حرفها خودش را ناراحت نشان داد و گفت: از نظر اقتصادی شرایط بسیار خوبی دارد و چون از همان لحظه اول که مرا دیده، به قول خودش مهر و محبتی در دلش جان گرفته، پیشنهاد ازدواج داد و اظهار داشت: البته اگر افتخار بدهید یکی دو هفته بگذرد و با سلیقه هم بیشتر آشنا شویم و بعد به طور رسمی عقد می کنیم.
" سیما" ادامه داد: متاسفانه با اینکه سن و سالی از من گذشته و سرد و گرم روزگار را چشیده ام بدون تفکر در مورد عواقب کارهای نسنجیده ام، به طور موقت به عقد قاسم درآمدم و در چند ملاقات حضوری نیز دخترم را با هزار بدبختی قانع کردم که او را بپذیرد. حتی به خاطر این که همسایه ها به رفت و آمد این مرد شک نکنند به آنها گفتم ازدواج کرده ام.
دو ماه گذشت اما متوجه شدم که مقداری از طلاجاتم مفقود شده است! این مسئله شک مرا برانگیخت و در صدد بودم تا از قاسم در این باره از قاسم توضیح بخواهم. ولی یک روز که به همراه دخترم بیرون رفته بودیم، در زمان برگشت به خانه، زن همسایه جلو آمد و گفت: منزل نو مبارک باشد، آقا قاسم آمد و خبر داد که قرار است اسباب کشی کنید!
با تعجب به داخل خانه رفتم و متوجه شدم که تمام طلاجات، اسناد و مدارک و مقداری از وسایل سرقت شده است. بلافاصله برای پیگیری موضوع به سازمانی که او ادعا می کرد در آن جا کار می کند مراجعه کردم اما با انجام تحقیقات مشخص شد که کارت شناسایی اش هم جعلی بوده است و چنین فردی در آن اداره وجود ندارد.
زن جوان در پایان بیان داشت: با این وضعیتی که به وجود آمده، هراس دارد حقیقت را به خانواده ام بگویم! کاش حواسم را بیشتر جمع میکردم تا به این سادگی سرم کلاه نرود! 
در خور یادآوری است با راهنمایی کارشناس پلیس اقدام قانونی برای پیگیری موضوع در این باره بعمل آمده است.