هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

خدا را شکر که هنری دارم

خدا را شکر که هنری دارم



عیال "ممل"داشت بادبزن می بافت و گاه گاهی می گفت : "الحمدا..."، "خدا بیامرزدت مادر"، "الهی شکر"،ممل هم کلام باهاش می گفت : الهی آمین، الهی شکر! یکدفعه گفت: عیال! شکرخداخوبه ،خیلی هم خوب است؛ ولی چرا هی داری تکرار می کنی؟عیال ممل هم گفت :خدا را شکرمی کنم که خدابیامرز مادرم یک کاری یادم داد! اول هم بافتن بادبزن که اقلاً محتاج نباشم! هرچند که سایه شما بالای سرم هست. دیروز کلثوم، زن همسایه می گفت: پسرش از تو خونه در نمی ره، می گه کار نیست! قیمت جنس ها که مسابقه گذاشته اند، ماشاا... یه شونه تخم مرغ می خری به قیمت نیم کیلو گوشت ! دیگه چی میخوای بشه! شرکت "معدن آباد" هم که رمقی از اون نمونده! رئیس اش که حال خوشی ندارد. هردوتا علیل و مریض ! خدابیامرز مادرم می گفت : ننه! بیا یه هنری یاد بگیر که برای روز مبادات به درد بخوره! خدارا شکر که این هنر را یاد گرفتم .