هفته نامه
« بازگشت
خاطرات خاک گرفته
خاطرات خاک گرفته
هدیه چشمان تو نگاهی است آرام و
هدیه چشمان من اشکی است غلطان
آرامشت را در سینه ای از هیاهو گم کن شاید
لبخند با تو بودن سد راه اشکهایم شود
با تو بودن آرزوست و بی تو ماندن صورتی خیس از اشک حسرت
می شویم همه چیز را می شویم با اشکی از دیدگانم همه چیز را
آنچه در قاب خاطره ها مانده اند اما خاک گرفته ....
پاک شوند همه آرزوهای زنجیره شده و پاک شوند همه دلواپسی ها
می خواهم همه تنهایی ام را با قابی از خاطرهها آویز کنم
میخواهم طاقچه خاک گرفته دلم را با بوسهای از نگاهت پاک کنم
و نوازش آغوش بودنت را با هوای از دلدادگی صاف کنم
پس لحظه ای، کمی در اشکهایم بنگر
شاید تصویری از با تو بودن منعکس شود شاید
لحظهای
بمان بیآنکه دستی بر دستانم باشد که
ماندنت آرزو رفتنت گمشدهای که
ای کاش هرگز آدرسی نیابد ای کاش ...
زهرا مصطفی پور مبارکه