هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود

تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود



طنز افق| از افاضات شیخ ما این بود، " شیره خورد و گفت شیرین است." صاحب منصبی باد در غبغب نازنین خود انداخت و گفت به شهر معادن همه کارخانه ها سر از خاک برداشته اند که هیچ! اکنون نوبت بر دادن آن است! تا این دٌر ثمین از لسان شکرشکنش نثار همگان شد؛ کوخ نشینان این شهر، انگشت تحیر به دندان گرفته و با خود در تعمق و تامل که ای وای ما!!! ما چگونه در این شهریم که خبر از کشت و زراعت خود نداریم؛ چگونه است که درختان و اشجار به بار نشسته اند که ما از بی خبرانیم!!! لاکن این صاحب منصب که ده فرسخ ونیمی کم و بیش از ما دورست؛ چشمان او به عینه دیده! خلاصه ز شرم سر به زیر افکنده و کلام به لعن و نفرین خود گشوده و در وانفسای ملک وجود خود غرق و نیمه جان که ظریفی در این میان گفت: به صواب آن است که نزد والی رفته، به جناب ایشان برسانیم که جناب والی این گونه که به عرض مبارک رسانده اند نیست؛ شاید باشد؛ ولیک به این طول وتفسیر نیست که نیست! ضرب المثل:

"تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود"

هنوز قرار بر این است تخم این کارخانه ها را بکارند و اگر از سوی حضرت حق، عزوجل، عنایتی شد و اگر وقت یار بود و دولت بلند و چشم آسمان بخیل نبود، بارانی بیاید و تخم این کارخانه ها سر از خاک شور سر بردارد و اگر کشاورز،کشاورز بود و فقط شغلش همین؛ بتواند به وقت، آبیاریش کند! امید به برداشت محصول هست! اما اکنون چه حیف که هنوز حقوق کشاورزان پرداخت نشده و اگر هم بشود صرف آفتاب و لگن می شود که بسی قرض به جای گذاشته اند!

کشاورزی دیگر گفت: اینها به کنار ! پول تخم این کارخانه ها از کجا تامین می شود! ما که جز بیل زدن کاری بلد نیستیم! نکند سهمی از عایدات خود را بابت این تخم باید بپردازیم!

علی ایحال این قصه ادامه دارد و هر یک به زبانی، اندیشه خود را می گوید....!!!