هفته نامه
آیا ما مسلمان هستیم؟
آیا ما مسلمان هستیم؟
بلکه اسلام واگذاری همه جانبه نفس به خدا است و باید که تمام هستی انسان به جانب او متوجه گردد و باید که پندار و افکار و مشاعر و برنامه عملی آدمی از هر جهت، تابع فرمانی باشد که خداوند مقّرر فرموده است.
هرگز مسلمین از گواهی به اینکه جز ا... خدایی نیست و همانا محمد رسول و فرستاده اوست (یعنی لا اله الا ا... و ان محمداً رسول ا...) دریافت نمیکردند که این کلمه گفتاریست که بر زبان جاری میشود، بی آنکه به ازاء این کلمه، در درون نفس و حقیقت زندگی اثری پا بر جا به وجود آید.
بلکه از شهادت: ان لا اله الا ا...، دریافته بودند که خداوند یگانه مالک جهان هستی و تنها کارگردان رویدادهای پهنه این گیتی است و او است که سزاوار پرستش است و شایسته آنست که دلها با بیم و پرهیزگاری، بسوی او روی آورند و هم اوست که به تنهایی زندگیبخش و مرگآفرین است و اوست که تنها روزیرسان نیرومندِ استوار است. به این ترتیب در لباس پرستش و بیم رو بسوی دیگری جز او آوردن و گمان به اینکه سود و زیان خلق در اختیار دیگری جز او یا به دست هر نیروی دیگری از نیروهای آسمان و زمین است؛ رنگی از شرک و بتپرستی است که مسلمین از آن پناه به خدا میبرند.
مسلمین صدر اول بالاتر از این نیز، دریافتی از معنی لااله الاا... داشتند و آن اینکه خداوند برای انسان برنامه زندگی مقّرر نموده است و این برنامه با آفریده شدن بشر پیریزی شده است و آنگاه که آدم به زمین هبوط کرد. این برنامه هم از طرف خدا همگام با او نازل شد: "قرآن می فرماید: گفتیم: همگی از بهشت پایین روید، اگر هدایتی از من بسوی شما آمده، آنها که هدایت مرا پیروی کنند، نه بیمی دارند و نه اندوهگین شوند،... و کسانیکه کافر شوند و آیههای مرا دروغ شمارند، اهل جهنمند و خودشان در آن جاودانند."
مسلمین صدر اول اسلام -به گونهای بدیهی- چنین درک کرده بودند که نیت و اراده به تنهایی وقتی در دل آدمی باشد، موجب مسلمانی نمیشود! و تا این نیت در رفتارهای چشمگیر و برنامههای واقعی منعکس نشود، در میزان واقعیت و میزان خدائی هیچگونه ارزشی نخواهد داشت.
و بدین جهت است که پیامبر(ص) میفرماید: «ایمان به آرزوی قلبی و لباس زیبا پوشیدن نیست؛ بلکه آن چیزی است که در دل آدمی استوار گردد و رفتار وکردار هم گواه و مؤید آن باشد.»(حدیث شریف نبوی:«لَیسَ الایمان بالتمنی و لا بالتَحَلی و لکن هو ما وَقَر فی القلب و صدقهِ العمل.» )
و ما بعد از تبحرمان در شناخت پسیکولوژی (آگاهی بر مباحث و قوای روانی بدن) واقعیت این مطلب را در مییابیم و عکسالعمل آنرا در زندگی بشر میبینیم.
بسیار اتفاق میافتد که انسان گمان میکند مطلبی برایش مسلم و قطعی و مستدل شده است و به حد اشباع در آن موضوع، غور و تفحص کرده است و دیگر هیچگونه نیازی ندارد که در این باره تحقیقی کند یا دیگری برایش استدلالی بیاورد. به این ترتیب این اندیشه و در حقیقت گمان در درون جانش مستقر شده و در وجودش پا برجا میماند. بطوریکه جای هیچگونه تردید و بحثی برایش نیست. اما تمامی این اندیشه سرابی است که هیچ پیوندی با حقیقت ندارد... یا اگر بویی هم از حقیقت و واقعیت برده باشد، به آن اندازه نیست که برای به گردش در آوردن چرخ زندگی به کار آید. اما چرا اینگونه است؟ برای اینکه نیروی درونی و نهانی به تنهایی کافی و بسنده از برای حرکت نیست. بلکه لازم است که انرژی نهانی را تبدیل به نیروی ظاهر کند- یعنی آنرا از مرحله نیت به عالم عمل و از قوه به فعالیت آورد- و آنگاه این نیروی ظاهری به قدر کفایت هم باشد نه به مقدار برابری با ثقل جسم یا امر یا موضوع، بلکه به آن مقدار که بر آن چیره گردد و از آن فزونی یابد تا جنبش و حرکت واقعی مورد نظر در عالم به وجود آید.
نفس انسانی-که نیرویی در جهان هستی است- مبتنی بر همین قانون است و فرق در بین نیروهای جهان بزرگ هستی، میانه مادیات و معنویات نیست! ماده و نیرو در اصطلاح دانش عصر کنونی، هر دو شیئی واحد هستند.
امیرعباس امینی
ادامه دارد...