هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

اول چاه را بکنید و بعد منارش را بدزدید؛ پرداخت وام ازدواج را لغو کردند و حالا از اولویت داشتن اشتغال می‌گویند!

اول چاه را بکنید و بعد منارش را بدزدید؛ پرداخت وام ازدواج را لغو کردند و حالا از اولویت داشتن اشتغال می‌گویند!



نخست:
هر چه در سالیان اخیر مشکلاتی چون افزایش سن ازدواج و افزایش احتمال تجرد قطعی در دختران و پسران به شکل جدی بروز و ظهور یافته و با کاسته شدن شدید میزان ازدواج در مقابل نرخ طلاق، نگرانی‌های جدی در جامعه رقم خورده است، این اواخر، کاهش نرخ زادآوری، ماجرا را بحران نزدیک کرده تا مسئولان را به تکاپو انداخته و طرح‌های مقابله‌جویانه با این اتفاقات نامطلوب‌ به شدت پیگیری شود؛ هرچند نتیجه همه آن‌ها تاکنون جز شکست چیزی نبوده است!
پس از آنکه کشمکش‌های دولت گذشته با مجلس برای تغییر در قوانین و گنجاندن حمایت از ازدواج و زادآوری، با معجون‌هایی چون اعطای هدیه یک میلیون تومانی به نوزادان تازه متولد شده، قانون تسهیل ازدواج، افزایش مرخصی مادران و امثال آن، هیچ طرفی نبست و یکی پس از دیگری به شکست منجر شد، به تازگی اتفاقی رخ داده که نه تنها هیچ وجه مثبتی از آن به دست نمی‌آید، بلکه‌ آشکارا، عقبگرد به شمار می‌آید.
چند روزی ا‌ست که خبر می‌رسد پرداخت وام ازدواج لغو شده است، زیرا به گفته معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان، «نبود بودجه، به صرفه نبودن پرداخت وام برای بانک‌ها و تکالیف زیاد صندوق ملی قرض الحسنه»، مشکلاتی که پایشان روی گلو‌ی این وام بود‌، موفق شده‌اند کار را یکسره کرده و پرداخت به زوج‌های جوان را به کما بفرستند.
بعد:
این اتفاق در حالی رخ می‌دهد که ضرورت تغییر رویکرد جمعیتی، مدت‌ها پیش‌‌‌ مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفته و پیرو آن، موجی از تغییر قوانین در کشور رقم خورده است؛ از تغییر در رویکرد کتاب‌های درسی دانشگاه و جایگزینی «ازدواج و شکوه همسرداری» با «تنظیم خانواده» گرفته تا ممنوعیت عرضه وسایل پیشگیری، برداشتن محدودیت ارائه خدمات به تعدادی از فرزندان و چندین و چند قانون دیگر.
البته برخی به این حد هم بسنده نکرده و تلاش کردند به فراخور جایگاهشان‌، تا می‌توانند محدودیت‌ها را با مشوق‌ها جایگزین کرده و حتی شرط ازداوج را ‌تنها راهکار تداوم همکاری با کارمندان و پرسنل خود به کار گیرند و کار تا آنجا پیش رفت که این اواخر، ماجرا به سخنرانی‌های آنچنانی هم کشیده شده و جنجال آفرینی کرد.
آش چنان شور شد که شهردار یکی از کلانشهر‌ها، وعده ۵ میلیون تومان پاداش و افزایش دو برابری مرخصی زایمان برای کارمندان زن مجموعه که فرزند پنجم خود را به دنیا بیاورند، تعیین کرد تا یاد دوران پیش از ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و وام چند برابری شهرداری وقت تهران به تازه عروس و دامادان برایمان زنده شود، که البته با رئیس جمهور شدنِ شهردار وقت، به پایان رسید و برچیده شد.
سپس:
اما هرچه وعده‌های رنگین برای آینده ازدواج و فرزند آوری مطرح شده، فعلا، نقدا آنچه بروز کرده، توقف وام ازدواج است که به گفته وزیر ورزشیِ وزارت‌خانه ورزش و جوانان، یک و نیم میلیون ‌در نوبت دریافت آن هستند، ولی به دلیل نداشتن صرفه اقتصادی برای بانک‌ها، اعتباری برای پرداخت آن موجود نیست.
البته آقای وزیر چندان هم از این وضع ناراضی نیست و در این باره می‌گوید: به علت نبود اعتبار، امکان پرداخت وام ازدواج وجود ندارد که رایزنی‌های لازم را در این رابطه با بانک مرکزی انجام می‌دهیم ولی به نظر من مسأله‌ وام ازدواج شاید مشکلی را حل نمی‌کند و بهتر است به موضوع اشتغال بیشتر توجه شود، چون با حل شدن موضوع اشتغال شاهد تأثیرگذاری آن بر موضوع رونق ازدواج نیز خواهیم بود.
یعنی هنوز معلوم نشده که چرا واکنش دولتمردان در مقابل سرپیچی بانک‌ها از پرداخت وام، با تن ‌دادن ایشان به خواسته بانک‌ها منجر شده، وزیر تلویحا پرداخت وام ازدواج را مناسب ندانسته و با طرح مسأله اشتغال، توپ را در زمین وزارت خانه دیگری می‌اندازد؛ هرچند معلوم نیست وقتی دولت و مجلس در پرداخت وام چند میلیون تومانی با بهره کم به زوج‌های تازه شکل گرفته شکست را می‌پذیرند، چگونه می‌توان به وعده ایجاد اشتغال توسط ایشان دلخوش کرد و به آن به چشم راهکاری گره گشا از مشکلات ازدواج و زادآوری نگریست؟
ادامه:
از گذشته‌های دور روایت شده که دو روستا در مجاورت یکدیگر، یکی در این سوی رود و دیگری در آن سوی رود قرار داشتند که وضع مالی ساکنان یکی‌شان خوب بود و اوضاع اقتصادی آن طرف رودی‌ها، چندان چنگی به دل نمی‌زد.
مردمان ساکن روستای مرفه نشین‌ در ولایت خود مناری داشتند که در اصل کوره آجرپزی روستا بود و خشت مورد نیاز برای ساخت و ساز ابنیه در آن پخته می‌شد و به عوض در روستای دیگر، همه عمارت‌ها با خشت و گل بر پا می‌شد و نیاز به بازسازی هر ساله داشت و از این بابت، همواره حسادت به مناری که در دور دست دیده می‌شد، در میان اهالی موج می‌زد.
روزی جمعی از جوانان این روستا تصمیم گرفتند که اوضاع را تغییر دهند و به این منظور، شبی چهل جوان تنومند با طناب‌های محکم دل به رود زدند تا منار را به ولایت خود بکشند؛ پیرمردی که در کوره آجرپزی کار می‌کرد، متوجه حضورشان شد و نه تنها مخالفتی با کارشان نکرد، بلکه از ایشان خواست تا وی را هم همراه منار به ولایت خود ببرند تا تنوع حاصل کند.
پس از آنکه پیشنهاد پیر با موافقت جوانان همراه شد و طناب‌ها برای جابجایی منار به دور آن بسته شد، پیرمرد از ایشان پرسید: می‌خواهید منار را کجا پنهان کنید تا آب‌ها از آسیاب بیفتد؟ آیا برای بردن آن، چاهی هم قد آن حفر کرده‌اید که منار را در آن پنهان کنید؟
فرجام:
از اینجای داستان به بعد را می‌توان حدس زد؛ جوانان خام فریب پختگی پیر را می‌خورند و می‌روند و ضرب المثل «اول چاه را بکن و بعد منارش را بدزد» خلق شده و بر زبان‌ها می‌افتد؛ هرچند گویا این متل شیرین و ضرب‌المثل قدیمی به گوش مسئولان زیادی نخورده که اگر اینچنین بود، چه بسا در دوران افزایش سن ازدواج، فراری شدن جوانان از تشکیل خانواده و بحران فرزندآوری، کسی نمی‌گذاشت وام ازدواج به دلیل کمبود منابع به کما رفته و شعارهایی مانند پرداختن به مساله اشتغال پیش از کندن چاه مورد نیاز برای طرح آن، داده شود!
تابناک