هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

آشنایی با یک مکتب دار

آشنایی با یک مکتب دار



 

به گزارش خبرنگار هفته نامه افق کویر، وقتی صحبت از ملا می شود؛ ناخودآگاه چهره بانوان روضه خوان که در مجالس زنانه به ذکر مصیبت ائمه می پرداختند؛ در ذهن ها نقش می بندد؛ اما واقعیت این است؛ در زمان گذشته قبل از انقلاب با وجود مخالفت های بسیار دینی افرادی در منازل خود با آموزش قرآن به کودکان، نوجوانان و حتی برزگسالان به دستورات اسلام دعوت می‌کردند و معلمان زمان گذشته محسوب می شدند.
خبرنگار هفته نامه افق کویر در این شماره به سراغ یکی از مکتب دارهای قدیم شهرستان بافق رفته و با وی به گفتگو پرداخته است.
افق کویر: ضمن معرفی خود؛ بگویید فراگیری قرآن را از چه کسی آموخته اید؟
"حاجی فاطمه جمعه زاده" معروف به "حاجی ملا" ۶۹ ساله از شهرستان بافق که در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. ۷ ساله بودم که والدینم برای فراگیری قرآن مرا نزد "ملا صغری" فرستادند. مکانی که ما در آن قرآن می خواندیم، صفه بدون سقف، فرش و امکانات کافی وجود نداشت. آن زمان به خاطر بی حجابی پدرم اجازه نداد من و خواهرم به مدرسه برویم؛ بنابراین سه سال زمان برد تا قرآن را یاد گرفتم. بعد از آموزش قرآن "کتاب گلستان" را نیز نزد مرحومه" ملا صغری" آموختم.
افق کویر: چه شد که تصمیم گرفتید به آموزش قرآن بپردازید؟
قبل از انقلاب به خاطر بدحجابی تعداد اندکی از مردم، فرزندان خود را به مدرسه می فرستادند، بیشتر بچه ها در منازل به فراگیری قرآن مشغول بودند
، تقریبا ۱۸ ساله بودم که خواهر "ملا صغری" به من گفت:«" فاطمه"؛ اگر می خواهی کاری برای آخرت خود انجام دهی،آموزش قرآن را شروع کن.» از همان روز تصمیم گرفتم که به آموزش قرآن بپردازم.
افق کویر: آموزش قرآن از چه مکانی شروع کردید؟
در یکی از اتاق های منزل پدرم" مرحوم حاجی علی اکبر جمعه زاده" آموزش قرآن را شروع کردم. منزل پدرم بسیار کوچک بود، پدرعصرها که از صحرا برمی گشت، "بمبوک"(نوعی گیاه است) به خانه می آورد و در اتاق پهن می کرد، من صبح زود بیدار می شدم، بمبوک ها را جمع کرده، چون آن موقع زیر اندازی نبود، تکه هایی از مقوا به عنوان فرش بر کف اتاق پهن می کردم، حلب های روغن نباتی را نیز به عنوان "رحل قرآن" اطراف اتاق چینده و قرآن ها را روی حلب ها می گذاشتم تا دانش آموزان بیایند.
افق کویر: می توانید از سختی ها آن زمان بگویید؟
سختی های آن زمان زیاد بود، در منازل آب نبود، مرحوم پدرم صبح زود به آب انبار می رفت، خمره را پر از آب برای بچه ها جهت نوشیدن می نمود؛ مکان تدریس اصلا مناسب نبود، بعدها که تعداد " بچه ملایی" زیاد شد، در منازل حاجی محمد نوروز، رضا پوراسماعیلی،حاجی علی جان،علی تفکری و… که فضای بیشتری داشت به صورت رایگان بدون دادن کرایه به آموزش قرآن می پرداختم.
افق کویر: بچه ها از چه سنی برای فراگیری قرآن می آمدند؟
از سن چهار سالگی به بعد، افراد با سن های مختلف برای فراگیری قرآن می آمدند، آن گونه نبود که همه آنها در آموزش قران همراه هم باشند، عده ای ابتدای یادگیری و عده ای سوره های میانی قرآن بودند.
افق کویر: از خاطرات خود با بچه ها در زمان آموزش بگویید؟
در حالی که می خندید گفت: اوایل که قرآن را یاد می دادم، آموزش حروف را در یک روز برای آنها گفتم، آموزش قرآن نیز به صورت هجی کردن بود، یکی از دانش آموزان که آن روز درس را نفهمیده بود، با حالت گریه به نزد مادرش گلایه کرده بود که حاجی ملا قرآن را تند تند درس داده و من یاد نگرفتم.عصر همان روز مادرش هنگامی که مرا دید، به من گفت: "حاجی ملا " بچه ها را پله پله آموزش بده، فرزند من امروز در خانه گریه کرده که درس را یاد نگرفته است!
افق کویر: چند ساعت در روز به آموزش می پرداختید؟
بچه ها که می خواستند قرآن یاد بگیرند، دو نوبت صبح و عصر می آمدند، صبح ها از ساعت ۷ صبح تا نماز ظهر و بعد از ظهر از ساعت دو تاپنج بعد از ظهر، تقریبا تمام روز زمان را برای آموزش قرآن می گذاشتم. علاوه بر آموزش قرآن، نماز خواندن و سرود نیز داشتیم.حتی بچه ها اذان ظهر، نماز را به جماعت بر پا می داشتند.
افق کویر: زمانی که انقلابی شد، شما آموزش قرآن را ادامه دادید؟
بله،َ زمانی که انقلاب شد در مسجد جمعه اعلام شد؛ افرادی که آموزش قرآن می دهند، خود را معرفی کرده، و "مکتب خانه من شماره سه" نام گرفت.
افق کویر: چه مدت زمان نیاز بود؛ تا فرزندی آموزش کامل قرآن را بیاموزد؟
دانش آموزانی که مدرسه نمی رفتند، چهار سال زمان نیاز داشت، دانش آموزانی که مدرسه می رفتند،سه ماه قرآن را یاد می گرفتند؛ چون حروف را شناخته بودند. بعد از آموزش کامل، بر سر بچه ای که کامل آموزش دیده بود، نقل به عنوان شیرینی بر سر آنها می ریختم.
افق کویر: برای آموزش قرآن به شما دستمزد پرداخت می شد؟
زمان گذشته که پولی نبود، والدین آنچه در خانه داشتند مثلا قند، نبات، پیاز و…. می آوردند، برخی خانواده ها سه تا چهار فرزند آنها را قران یاد دادم، چون بضاعتی نداشتند، هزینه ای دریافت نمی کردم. بعد از انقلاب نیز هر شخصی به اندازه توان خود هزینه پرداخت می کرد.
افق کویر: در خصوص نقص عضو خود و علت آن نیز توضیحاتی دهید؟
تقریبا چهار سال داشتم که مادرم برای من چادر نو خریداری کرده بود،اجاقی در "صفه" داشتیم که قابلمه آبگوشت بر روی
آن قرار داشت، نزدیک اجاق که شدم، چادرم بر اجاق گیر کرد و دو دست و صورتم بر اثر سوختگی از بین رفت؛ ولی با اینکه دچار سوختگی کامل دست بودم، کارهای شخصی خود را انجام می دهم؛ حتی تا قبل سن ۱۸ سالگی بادبزن و جارو بافته و نان پزی نیز انجام می دادم.
افق کویر: بعدها به درس خواندن ادامه دادید؟
زمان انقلاب تقریبا ۲۵ ساله بودم که دو سال در مدرسه" اکابر" درس خواندم.
افق کویر: بدترین خاطره در زمان خود را تعریف کنید؟
سال ۱۳۶۶ زمانی که به حج تمتع به مکه رفتم، حجاج ایرانی که شعار برائت از مشرکین می دادند، مورد حمله رژیم آل سعود قرار گرفتند،سنگ، چوب و گلوله ای بود که بر زائرین وارد می شد،وقتی روبروی قبرستان علی ابن ابیطالب رسیدیم، به ما گفتند جلو تر نروید که درگیری است، متاسفانه همسرم" حاجی محمد جمالی" که دردرگیری جلوتر بود، زخمی شد،یک ماه پس از برگشت از سفر حج به خاطر ضربه هایی که به وی وارد شده بود، فوت کرد.
افق کویر: در حال حاضر چه کاری انجام می دهید؟
قبل از کرونا در مجالس زنانه به روضه خوانی می پرداختم، در حال حاضر فقط در حسینیه جمعه ها روضه می خوانم.
افق کویر: چند سال است که آموزش قرآن را کنار گذاشتید؟
نزدیک به ۶ سال است که آموزش قرآن انجام نمی دهم؛ با این حال زن هایی زیادی در بزرگسالی آموزش دادم که همیشه دعاگویم هستند.
افق کویر: برکت آموزش قرآن خوانی را در زندگی شخصی خود دیده اید؟
بله؛ هزینه ای که از این راه به دست می آوردم، صرف سفرهای زیارتی می کردم و از زندگی خود راضی هستم.
افق کویر: سخن پایانی:
از خدا می خواهم که همه جوانها به راه راست هدایت شوند و فرزندانی با خدا ،باایمان و آشنا به قرآن و اهل بیت باشند.

معصومه غلامرضاپور|