هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

آسمان هم می گرید....

آسمان هم می گرید....



 
عذرا عبداللهی| وسلام نام خداست .بغضی گلوی آسمان را میفشرد و نمیگذاشت که آسمان راحت بگرید،گاهی دانه ی اشکی سرازیر میشد اما همانجا ،روی گونه های آسمان میخشکید و زمین بی بهره میماند.
کمی که از هق هق های نفس گیر آسمان گذشت،از او پرسیدم چرا گریه؟و با لحنی طعن آلود به او گفتم:مثل اینکه یادت رفته است که امروز میلاد بهترین خلق خدا،باقی مانده خدا بر روی زمین،منجی عالم بشریت،حضرت صاحب الزمان است؛و....
هنوز حرفم تمام نشده بود که گفت:درد من نیز از همین است؛
باتعجب گفتم:چرا؟
گفت:دلم میسوزد وقتی"مهدی فاطمه"تمام سال را برای ظهور خود به دعا مینشیند تا هرچه زودتر بندگان گنه کار خدا طعم واقعی عدالت را بچشند؛آنوقت شما بندگان فقط نیمه شعبان را به یاد او با هوسرانی های خود،با ساز و دهل به جشن مینشینید،
جگر آتش میگیرد وقتی امام زمان(عج)برای پهلوی شکسته مادرش اشک از چشمانش جاری میشود ولی شما زنان شب میلادش با زلف های آغشته به غازه،و لباسهایی که شان یک زن مسلمان نیست برای سیر کردن هوای نفس به خیابان میایید و شادی میکنید.
اشکم جاری نشود وقتی که جوانی از کمی خواب دل انگیز صبح نمیزند تا دل امامش را بدست بیاورد ولی نیمه شعبان به بهانه تولد آقا از هیچ کار زشت و فحشایی فرو گذار نیست....
ناگهان حرفایش را قطع کردم ؛دستی به صورتم کشیدم؛دیدم من هم همانند آسمان اشک ریخته ام.
گفتم دیگر نگو،نگو که طاقتش راندارم
وقتی اینها را میگویی دلم میخواهد زمین لب از لب بگشاید و دهان باز کند تا در آن فرو روم...
حرف دیگری ندارم برای گفتن تنها همین که:
شرمنده ام آقا....