هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

از کرامات شیخ ما این است شیره را خورد و گفت شیرین است

از کرامات شیخ ما این است شیره را خورد و گفت شیرین است



در آبادی « معدن آباد» موقع برداشت پسته بود و ممل چادرشبی به کمر در حال چیدن خوشه ها بود تا آن را در کنار «کرتش» جمع کند و سپس در خورجین الاغش کرده تا سر باغ ببرد و بعد در وانت آمیرزا ریخته تا به میدان آبادی حمل کرده  و آنجا پوست پسته را بکند. 
«ممل»   آنجا «آقاتقی» رو دید که او هم ده خروار پسته بار کرده بود و آورده تا پوست آن را بکند. «ممل»  رو به «آقاتقی» کرد و گفت:  شنیدید که «وکیل الرعایا» گلویی صاف کرده و در محفلی مثل همیشه فریاد بلند نموده که رعایای پنج آبادی او در محرومیت به سر می برند. اگر از خزانه کمک  نشوند همچنان در محرومیت دست و پا می زنند. ممل ادامه داد: آقاتقی! حالا وکیل الرعایا فهمیده است رعایای پنج پارچه آبادی او در محرومیت به سر می برند! همان ضرب المثل معروف که  گفت: 
 از کرامات شیخ ما این است
شیره را خورد و گفت شیرین است!
 آقاتقی گفت: در شگفتم؛ مردم که به این وکیل الرعایا رای دادند و انتخابش کردند یکی از خواسته هایشان این بود که از فقر و محرومیت های دوا و دکتر رها بشوند و یا برای بچه هایشان شغلی پیدا بشود و یا کارخانه ایی زده شود و یا برای مرمت کردن جاده ها، از خزانه پول بیشتری گرفته شود یا زمام امور آبادیها به دست افراد شایسته باشد، کسانی که  دارای برنامه و حساب و کتاب هستند و مهم تر دلسوز؛ عین وکیل الرعایایی ده بالا! مردم کار می خواهند نه بلنددادزدن و هیاهو کردن!