هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

از جوانان خواهشمندم بدون تأمل دست به حرکتی نزننـد

از جوانان خواهشمندم بدون تأمل دست به حرکتی نزننـد


از جوانان خواهشمندم بدون تأمل دست به حرکتی نزننـد

کاش مادر در کودکی مرده بودی! این چه سرنوشتی بود که برایت رقم خورد؟! شما را با سختی‌های زیاد بزرگ کردم. مادران امروز کودکان خود در ناز و نعمت بزرگ می‌کنند. من آن زمان در روستای رضاییه بافق با درو کردن فرزندانم را به اینجا رساندم. کاش به جای تو مادر، خودم مرده بودم. امروز در فراقت اشک چشم خوراکم می‌باشد. الهی این غصه، سرنوشت و داغ برای هیچ مسلمانی پیش نیاید.کاش حکم حبس ابد داشتی! چه کار کنم مادر! مادر شده‌ای و می‌دانی چقدر سخت است! این جملات مادر حسین محرابی، جوانی که مدتی پیش حکم اعدام وی اجرا شد می‌باشد.
خبرنگار هفته‌نامه افق‌کویر سه‌شنبه گذشته 27خرداد‌ماه به منزل وی رفت و از نزدیک جویای حادثه روی داده در 6 سال پیش شد. در ادامه این گفتگو را می‌خوانید. 
در بدو ورود به خانه غم و غریبی خاصی فضا را پر کرده بود. زمانی که از مادر حسین خواستیم تا شرح واقعه را توضیح بدهد به دلیل مصیبت وارده نتوانست صحبت کند و فقط ناله و زاری می‌کرد. از خواهر حسین که خود را صدیقه محرابی معرفی می‌کرد خواستیم تا توضیحاتی در این رابطه ارائه نماید.
وی درباره روز حادثه چنین گفت: اتفاق بر اثر خرید چند رأس دام بود، چک 900 هزار تومانی که برادرم به عباس امیریان داده بود چند روزی از موعد آن گذشته بود. چندین بار امیریان به درب منزل ما آمد تا طلب خود را وصول نماید. پدرم همان روز حادثه وی را به منزل آورد و قول داد تا چک را پاس نماید و از وی مهلت خواست تا بتواند پول را فراهم کند. قرار شد بعد از نماز مغرب و عشا برای گرفتن طلبشان بیایند. امیریان رفت؛ اما نمی‌دانم چه سرنوشتی بود که سه بار به درب منزل آمد و احوال حسین را می‌پرسید. برادرم داخل منزل بود؛ ولی می‌گفت بگویید در خانه نیستم. تا این که تماسی از سوی امیریان به  حسین می‌شود و به وی می‌گوید بیا درآغل گوسفندان تا با هم صحبت کنیم.
صدیقه محرابی افزود: آن طور که بعداً فهمیدم موضوع به بحث‌های خاصی می‌کشد. شاخ گوسفندی توسط امیریان به پهلوی حسین می‌خورد که آثار زخم بر پهلوی وی مشخص بود بعد با چوبی به سر وی می‌کوبد؛ که حسین چوب را از دست وی می‌گیرد و به سر امیریان می‌کوبد. برادرم گفت: امیریان همان موقع از جای بلند شده و حالش بد نبوده که حسین از آغل بیرون می‌آید؛ چون شماره تلفن حسین روی موبایل امیریان بوده است از نیروی انتظامی پیگیر می‌شوند سه روز داخل خانه بود؛ اما عذاب وجدان وی را رها نمی‌کرد، مدام می‌گفت من او را نکشتم؛ اما باید به آنچه انجام داده‌ام اعتراف کنم. اول حکم حبس ابد رقم خورد؛ اما بعد از مدتی حکم اعدام وی آمد.
افق‌کویر(خطاب به مادر حسین محرابی): اگر این اتفاق برای یکی از بستگان شما روی داده بود رضایت می‌دادید؟
بله مادر، چند سال پیش نوه‌ام با موتورسیکلت تصادف کرد. موتورسوارگواهینامه هم نداشت؛ اما دخترم رضایت داد. بستگان امیریان می‌گفتند: پای چوبه دار می رود؛ اما رضایت می دهیم کاش سال اول اعدام شده بود. پدرش از غصه او فوت کرد. کاش شش سال طول نکشیده بود؛ .همان زمان اگر اعدام می‌شد این قدر سخت نبود. حق با آنان بود؛ ولی کاش گذشت کرده بودند. اگر جای خانواده آنان بودم زمانی که داغدار بودم وی را اعدام می کردم. تمام زندگیم را برای فرزندم فروختم و وکیل گرفتم که او نیز کاری انجام نداد.
خواهر بزرگتر وی گفت: کاش همان سال اول قصاص انجام شده بود ما نیز بعد از شش سال آرامتر بودیم. حسین در نوجوانی و جوانی فردی نبود که بخواهد اهل دعوا و مشاجره باشد؛ نمی دانم چرا این اتفاق افتاد؟! حسین بیست و یک سال بیشتر نداشت هنوز عقلش کامل نبود. کاش کمی تأمل کرده بود. خدا کند این داغ ها نصیب هیچ خانواده ایی نشود. چقدر رنج بردیم! به همه کس التماس نمودیم. 
وی در توصیه ای به جوانان گفت: خواهشمندم بی گدار به آب نزنند؛ حتی برای احقاق حق با بزرگان وخانواده مشورت کنند. جوانی به زیر خاک رود و دل مادری بسوزد؛ حتی اگر کل دنیا را به او بدهند ارزش چنین داغ هایی را ندارد، داغ خیلی سخت است. دادگاه و قانون در مملکت وجود دارد، از طریق قانونی پیش بروند. باعث داغدار شدن خواهر و مادر خود نشوید! داغ جوان برای مادر سخت است؛ اگر جوانان خانواده خود را دوست دارند این گونه برای احقاق حق پیش نروند. دنیا مال و ثروت داشته باشی وخودت نباشی چه ارزشی دارد؟!!!