هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

ازدواج دغدغه معلولین

ازدواج دغدغه معلولین



الهام نصیرزاده| 12 آذر روزجهانی معلول به سراغ یک بانوی جوان معلول بافقی رفته ایم که تمایل ندارد نامی از وی برده شود و میخواهد راحت درد ودل هایش را بیان کند. خبرنگار ما به پای حرفهایش می نشیند آنها را نکته به نکته به شما مسئول و شهروند می رساند و حس خوبی دارد که یکی را پیدا کرده است تا به راحتی سفره دلش را پهن کند . نام مستعار  برای وی در نظر گردیده است.
فاطمه می گوید: روزی که من به دنیا آمدم دنیای من با دنیای دیگران فرق می کرد.  کوچک که بودم می دیدم همسایه ها و فامیل از نزدیک شدن و بازی کردن بچه های هم سالشان با من امتناع می کنند، حتی مورد تمسخر بچه ها قرار می گرفتم.
من کوچک بودم و معلول؛ اما احساسم مثل بچه های دیگر بود؛ شاید هم بیشتر از آنها. من از بغل کردن مادرانی که بچه هایشان را برای جلوگیری از روبرویی با من به شدت فشار می دادند، می فهمیدم که مشکلی دارم. چیزی که خیلی عذابم میداد این بود که متوجه نمی شدم؛ چرا همه از من فرار می کنند. از بازی بچه هایشان با من شرم دارند ... کم کم که بزرگتر شدم تفاوتها بیشتر شد . مهمانیها ، جشن ها ، عزاداری ها، بازیهای دست جمعی، بدتر وقتی بود که همسن و سالهای من به مدرسه می رفتند و من باز هم از قافله عقب ماندم و با یک دنیا چرایی تنها بودم و با یک دنیا مشکل وکمبودها بزرگ شدم. 
اکثر جمعه ها درخانه نشسته و ذهن درگیرم را مشغول می کنم نگاهی به تقویم می کنم و صفحات را ورق می زنم باز 12 آذر و باز روزجهانی معلولان. به گذشته ام فکر می کنم که چقدر در رسیدن به اهدافم موفق بوده ام و از گذشته تا به حال چقدر فرق کرده ام . اصلاً از پارسال تا امسال چقدرموفق بوده‌ام .
ازطرفی صحبتهای خانواده ام که همیشه درگوشم خوانده و ملکه ذهنم گردیده که ناشکری خداوند را نکنم؛ چراکه می توانست همین معلولیت از این بدتر باشد.
 شکل ایاب و ذهاب معلولین، تنها یک معضل کوچک نیست؛ زیرا ما معلولین برای حضور در اجتماع و رسیدگی به کارهای روزانه مان  دچار مشکلات فراوانی شده ایم. ما می خواهیم خود و خانواده امان مستقل زندگی کنیم  
ساعتها در خانه ماندن و مشغول کردن ذهن به امور روزمره ناخودآگاه جسم و روح را خسته می گرداند. اما همین زمان باعث شد تا بیشتر فکر کنم و قدر نعمت هایی که خداوند عطایم کرده را بیش از پیش بدانم؛ اما من هم نیاز دارم در اجتماع حضور یابم و برای پیشرفت زندگی تلاش کنم. پروردگار آنقدر توانایی به من داده است که اندک ناتوانی جسمی نباید مانع شکوفایی استعدادهایم شود. من خودم را باور دارم و می خواهم شما مسئول و همشهری ام  من و دیگر معلولین را باور داشته باشید.
بار سنگین تمامی فراز و نشیب های مسیر عبورم را به امید داشتن شهری بی پله تحمل می کنم. به تک تک لحظاتم با یاد خدا آرامش می بخشم زیرا ایمان دارم توکل به خدا کلید گشایش تمام مشکلات است. 
 ما معلولین مشکل اشتغال داریم ما هم ایرانی هستیم ما هم نظاممان را دوست داریم و می دانیم در تحریم به سر می بریم؛ اما می خواهم مسئولین حواسشان به این قشر شدیدا آسیب پذیر هم باشد آن مسئولانی که اصلا یادشان رفته ما هم حق زندگی داریم ما هم آرامش می خواهیم ما هم فرصت نفس کشیدن می خواهیم. 
درخواست وام را چه کنیم. ما قبول داریم که اعتبار و بودجه نیست؛ اما همین هم که هست چرا باید یک معلول را سرگردان کرد؛ چرا درحالیکه با آشنا و دوست درهمین بانکها و صندوقهایش به بانک می توان به راحتی وام کم بهره جورکرد یک معلول تنها و بی کس را روزها و ماهها سر می دوانند من خودم یک وام میخواستم که منصرف شدم اینقدر که مرا پاس دادند و....
و دیگر مشکلی که هیچکدام از ما نمی توانیم آن را مطرح کنیم و حتی من به شخصه با خانواده ام حرفی تا بحال در این زمینه نزده ام مشکل ازدواج ماست؛ چرا این همه معلول هستیم؛ اما دوست نداریم به زیر یک سقف برویم و با یکدیگر خوشبخت شویم؛ البته همه ما دوست داریم؛ اما کسی برای ما پیش قدم نمی شود. 
این سخنم با معلولین است : آیا ما حق زندگی کردن زناشویی را نداریم بیایید خجالت ها را کنار بگذاریم و یکدیگر را خوشبخت کنیم. 
 درخواستم از مسئولین مربوطه این است یک مجمعی برای ما راه اندازی کنند تا بیشتر آشنا شویم و زمینه ازدواج را برایمان فراهم نمایند بخدا ما هم موجود زنده هستیم و نفس می کشیم و از این زندگی تکراری خسته شده‌ایم.