هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

ارابه مرگ

ارابه مرگ



یکی دو سال است که در «معدن آباد» در جهت کاهش تلفات مرگ و میر تصادفات  و حوادث پر خطر یا بیمارانی که نیاز فوری است تا در دارالشفای بزرگ مداوا بشوند از «ارابه تندرو» استفاده می شود؛ این ابتکار «میر باشی» است که چند پارچه آبادی از جمله معدن آباد تحت نظر اوست که بنا بر پیشنهاد حکیم باشی روی داده است؛ چرا که شهر بزرگ است و حکیمان شهری حال و پروایی ندارند تا به آبادیهای اطراف بروند. با خود می گویند همین جا کرور کرور سکه هست ما را چه حاجت که رنج رفت و امد بر خود هموار کنیم و به آبادیهای دور و نزدیک برویم؟!
القصه، اتفاق میمون و مبارکی است که  میرباشی فهمیده در این معدن آباد جان مردم نیز عزیز است؛ چراکه این مردم هم مانند سایر بلاد به خزانه او، سهمی از دارایی خود را به عنوان مالیات می دهند؛ پس چرا وضع سایر بلاد به نسبت معدن آباد درباب طبابت بیماران بهتر است!؛گرچه شفاخانه در معدن آباد است؛ اما به مانند دارالشفای شهر نیست! اهل آبادی گاهی گله و قصه می کنند که ما نیز مانند سایر بلاد به خزانه مالیات می دهیم پس چرا  به درمان و طبابت ما کمتر توجه می شود؟!
خلاصه! در جهت رفع این شبهات تدبیری اندیشیده شد و ارابه تندرو با چهارا سب آمد. همه هزینه ها را میر باشی تقبل کرد که از محل خزانه، کاه و جو اسبان فراهم گردد و حتی اصطبل مخصوصی داشته باشند! هدف هم این بود که اگر تصادف شدیدی شد یا فرد رو به موت که حکیم معدن آباد  تشخیص بدهد، عزراییل عنقریب جانش را بستاند، ارابه تندرو به کمک آمده و بیمار را تا شهر که دارای حکما و اطبای حاذق و مجهز به ابزار آلالت و دستگاههای مجهزه و خاص طبابت  است برده و او را از مرگ حتمی نجات بدهند و به حضرت عزراییل «دورباش دورباش» بگویند.  
چندی است که اطبای شهر به حکیم معدن آباد معترض هستند که ای حکیم! مگر ما مرده زنده کن هستیم یا دارای دم مسیحا هستیم که مرده برای معالجت به شهر گسیل می کنی؟!
این گفته دهان به دهان در آبادی پیچید و به گوش «ممل» رسید؛ ممل سخت برآشفت و رو به «آقاتقی» کرد و گفت: آقاتقی! این حکما چقدر می فهمند؛ زیرا هر که  با ارابه تندرو رفته دیگر زنده برنگشته یا همین جا «قابض الارواح» جانش را ستانده یا در راه!
آقاتقی خنده تلخی کرد و گفت: بجای حل مسئله، صورت مسئله را عوض می کنند! به جای این که به فکر باشند و اطبای حاذق را در معدن آباد مستقر و اسکان بدهند؛ مریض را به مرکز شهر می فرستند، مریضی که هر لحظه از عمر او در آن لحظه و در آن وضعیت،حیاتی و مهم است. قریب به یک ساعت با ارابه تندرو یا ارابه مرگ او را حمل می کنند تا به مرکز شهر برسند. و اسفاها!!!!