هفته نامه هفته نامه

بازگشت به صفحه کامل
« بازگشت

سیل ویرانگر در بافق مصادف با واپسین سالهای حکومت قاجاریه و ارسال مکتوبی به مجلسیان توسط شیخ محمد تقی بافقی

سیل ویرانگر در بافق مصادف با واپسین سالهای حکومت قاجاریه و ارسال مکتوبی به مجلسیان توسط شیخ محمد تقی بافقی



شرحی از فعالیت های پژوهشی نگارنده 
دکتر علی اکبر تشکری بافقی عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه یزد با بیست سال سابقۀ تدریس در دانشگاه ، نگارش و چاپ سی مقالۀ علمی ـ پژوهشی در مجلات معتبر داخلی و خارجی و همایش های ملی و بین المللی را در کارنامه خود دارد. او هم چنین با انتشار کتب: مشروطیت در یزد، یزد عصر صفوی، خاطرات وکیل التولیه (دو مجلد و با مقدمه زنده یاد ایرج افشار)، ترجمه کتاب پنج سال در یکی از شهر های ایران (اثر ناپیر مالکوم)، هم اینک مشغول نگارش و ترجمۀ دو اثر در تاریخ محلی و ایران عصر صفوی است. علاوه بر این ها نامبرده تاکنون به دریافت عناوینی چون: استاد نمونه دانشگاه یزد و دو مرتبه پژوهشگر نمونه استان نایل آمده است.
 
به نام یگانه دادار هستی بخش
اسنادی نویافته از آیت الله شیخ محمد تقی بافقی
دربارۀ مصائب اهالی در سیلاب سال 1301
پژوهش و نگارش: علی اکبر تشکری
( استادیار گروه تاریخ دانشگاه یزد)
در میان مجموعه آثار تاریخ نگاری و نیز سایر شواهد و مدارکی که پژوهندۀ تاریخ را در شناسایی و فهم گذشته یاری رسان است ، شاید به جرأت توان گفت تواریخ محلی ( Local History) از جمله مهّم ترین ابزارها در رهیافت به رخدادها، مبانی اجتماعی، زیر ساخت های اقتصادی و شاکلۀ فرهنگی ایران در حیطۀ وسیعی از مناطق مختلف است. به تعبیری دیگر و در حالی که نگارندگان تواریخ سلسله ای ، عمومی ، وقایع نگاری ها از رأس قدرت به قاعده هرم اجتماعی نظر داشته و از این بابت اخبار زیردستان جز در مواقع شورش ها و یا قحط و غلا مجالی برای انعکاس در این رسته آثار نمی یافتند ، تواریخ محلی مرجعی معتبر در فهم نحوۀ اجرایی شدن احکام حکومتگران مرکزی در سطح ولایات ، کارکردهای درون منطقه ای، مؤسسات و چهرهای فرهنگی ، نخبگان اجتماعی، اقتصادی و ... می باشد.از اینرو در مجامع دانشگاهی و پژوهشکدهای غرب که در حیطۀ ایرانشناسی فعالند ، واکاوی در تواریخ محلی از جایگاه برجسته برخوردار است.
مبتنی بر این پیش زمینه گفتار ، که بعنوان بستری در ورود به اصل مطلب چندان نیز غیر ضرور نمی نماید ، بافق از جمله مناطقی است که هر چند در ازمنۀ پیشین جزیی از ایالت کرمان بشمار رفته است امّا تا جایی که اسناد گواهی می دهند از قرن هشتم و مصادف با حکومت آل مظفر در حیطۀ جغرافیای سیاسی یزد جای می گیرد.به واقع در بازۀ زمانی صفوی تا اوایل قاجار بنا بدلایلی که واکاوی در آنها مجالی دیگر می خواهد ، از درخششی در عرصۀ اقتصادی ، سیاسی برخوردار می گردد امّا تغییر جادۀ تجارت و شورش نافرجام عبدالرضا خان سهمی ویژه در رکود آن ایفا می نمایند. چنانکه در عصر قجر و تا پهلوی اول ـ که با تمرکز گرایی و گذار از دیوانسالاری سنتی به نظام نوین اداری فصل نوینی در کسب اطلاعات درون ساختاری ولایات را فراهم آورد ـ اخبار و رخدادهای آن بندرت در منابع راه می یابند. البته نا گفته پیداست که خلاء اطلاعات در منابع رسمی نه به مفهوم بی تحرکی مطلق و نه دلالتی بر فقدان اعتبار رخدادهای آن در قیاس با دیگر توابع یزد است. به باور نگارنده ، در بروز مشکل تدوین تاریخی مستند و مبتنی بر ضوابط علمی از بافق با رویکردی دو سویه مواجهیم. نخست بُعد مسافت منطقه از مرکزیت یزد که مانع از درز رخدادهای آن حتی در منابع دست اول گردیده و این موضوع حتی در قیاس با دیگر مناطق استان نماد بمراتب بیشتری دارد. و دوم فقدان پژوهش های متدیک و روشمند در جمع آوری داده های موجود، استنتاج اطلاعاتی ، تحلیل محتوا و توأمان ساختن آنها در قابی از پژوهش های میدانی است.
به هر روی چون قدما گفته اند اطالۀ کلام ملال آورد ، سخن کوتاه کرده و به اصل مقصود از این نوشتار یعنی ارائۀ اسنادی دربارۀ وقوع سیل ویرانگر در بافق به سال 1301 خورشیدی و مصادف با واپسین سال های حکومت قاجاریه بپردازیم. بنابر قاعده ای متداول در نظام طبیعی کویرنشنیان که بارندگی های غیر متعارف و یا خشکسالی های چند ساله ، حیاتشان را در معرض بیشترین خطرات قرار داده و علاوه بر قحطی ، به بروز بیماریهای همه گیر چون طاعون می انجامید ، بدنبال چندین روز بارندگی در بافق ، سیلاب ، اهالی را مجبور به ترک خانه و سکونت در امامزاده عبدا... و اطراف آن که نسبت به مابقی قسمت ها ی شهر در بلندی جای گرفته بود می نماید. در این میان شیخ محمد تقی بافقی که اینزمان در تهران بسر می برد با چاپ مقاله ای در روزنامه گلشن ضمن اطلاع رسانی از شرایط نابهنجار همشهریان گرفتار آمده در این مصیبت ، خواهان چاره جویی دولتمردان می گردد. اما چون پاسخ و واکنشی در این باره رخ نمی دهد این بار با ارسال مکتوبی به مجلسیان ، آنها را به بیداری وجدان در برابر مصایب اهالی بافق فرا می خواند.
در زیر با ارائۀ هریک از اسناد مذکور به فحوای آنها نیز خواهیم پرداخت امّا پیش از آن تأکید بر نکاتی چند ضروری است. عموم محققان، آیت ا... شیخ محمّد تقی بافقی را به دو اقدامش : نخست تشویق آیت ا... شیخ عبدالکریم حایری یزدی در اقامت ایران و تأسیس حوزۀ علمیه قم و دیگری مخالفت با ورود جمعی از وابستگان غیر محجبۀ رضا شاه به حرم حضرت معصومه می شناسند که هر دو بازتاب قابلی در محافل سیاسی و فرهنگی ایران بجای گذارد. امّا نکتۀ قابل تأمل آنکه اسناد زیر ـ علاوه بر کارکردهای یاد شده ـ نشان از مرتبت و جایگاه ایشان بعنوان فعالی اجتماعی است که پیش از این دو اقدام نیز محل ارجاع اهالی در ابلاغ دادخواهی آنها بوده است.
بر این اساس و نیز آگاهی بیشتر از آیت ا... بافقی ، گذاری داشته باشیم بر شرح زندگانی وی. 
محمّد تقی ، فرزند محمّد باقر تاجر در 1292ق در بافق متولد شد. ادبیات و مقدمات علوم را در زادگاهش فراگرفت و در 14 سالگی در مدرسه مصلی یزد نزد آیت الله میر سید علی لب خندقی سطوح را گذرانید. در 28 سالگی به نجف رفت و مدارج عالی فقه ، اصول و تفسیر را در مکتب آخوند خراسانی و سید محمّد کاظم طباطبایی و محدث نوری تلمّذ نمود و به درجه اجتهاد نایل آمد. سه سال پس از اقامت در قم ، آیت ا... شیخ عبدالکریم حایری که به زیارت قم آمده بود بنا به تشویق آیت ا... بافقی در این شهر ساکن و با همراهی آنها حوزۀ علمیه قم تأسیس یافت. بافقی نه تنها در ادارۀ امور حوزه؛ یاری گر حایری بود که در غیاب وی امام جماعت طلاب را نیز بر عهده داشت . یکی از مهم ترین رخدادهای حیات شیخ محمّد تقی به حضور بی حجاب عصمت دولتشاهی به همراه شمس و اشرف ( زن و دختران رضا شاه) در حرم حضرت معصومه باز می گردد( 1306خ) که شیخ در حالی که بر منبر روضه می خواند با این اقدام مخالفت صریح نمود و همین موضوع باعث شد تا شاه خود را به حرم رسانیده و ایشان را مورد ضرب و شتم قرار دهد. سرانجام آیت ا... بافقی در روز دوشنبه 12 مرداد ماه 1325 خ پس از عمل جراحی در بیمارستان فیروز آبادی تهران در سن 72 سالگی وفات و او را در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه در شهر ری و جوار قبر آیت ا... حایری دفن نمودند.
با توجه به این شرح مختصر و نیز بنابر تاریخ مکتوبات (1301 خ )چنین بر می اید که ایشان در این هنگام 48 سال سن داشته و چنانکه از نشانی محل سکونت نگارنده در نامه به مجلسیان بر می آید این زمان در بازار حجرۀ حاج میرزا علی صراف اقامت داشته است.
و امّا متن سند نخست نامه ای که در روزنامه گلشن به چاپ رسید
 
«سیل بنیان کن»
با حال پریشان و وضع رقت آور اهالی بافق یزد خواهشمند است به نام انسانیّت و نوع پرستی برای استحضار عامه درج فرمایید. چندی قبل اجمالاً در اخبار داخله جراید خواندید عنوان ( سیل خانه برانداز) بافق { که}یکی از چهار قصبات عمده و توابع یزد{بوده}، به مسافت بیست و چهار فرسنگ در سمت شرقی واقع است و از حیث جغرافیایی در یک اراضی کویر و لم یزرعی افتاده؛ از چهار اطراف تقریباً بیست فرسخ بلکه از سمت شمال قصبه مشتمل است بر بیست و چهار رشته قنوات تماماً شور الاّ یک رشته بالنسبه شیرین . از حیث هوا گرمسیر، خیلی گرم، میوه جات به غایت کم ، عده سکنه آنجا معروف به هیجده هزار و حالیه تقریباً ده دوازده هزار نفر به دولت مالیات بده هستند.ده هزار و چهار صد و کسری به واسطه بُعد{ مسافت } از مرکز همیشه دچار انواع تعدّیات و اجحافات {می باشند}. رعایای آنجا با نهایت عُسرت و فقر زندگانی می نمایند. در این چند سالۀ نا امنی ، اغنام و احشام آنها تماماً به سرقت رفته ، عمده خوراک و آذوقه معمولی آنها جو، ارزن،شلغم { است } و گندم کمتر دارند. در چندی قبل از این بعد از سه شبانه روز متوالی بارندگی از اوّل صبح ، سیل عظیمی به قصبه حمله آورده ، الی غروب آفتاب چند محله آن را که تقریباً دو ثلث باشد خراب و ویران {کرده}، زراعت و باغات ساقط و قنوات هم روی هم می خوابد. تمام مردم خانه های خود را گذارده با زن و بچه در امام زاده که در زمین بلتدتری واقع شده و حوالی و صحن التجا می برند. خداوند ترحم کرده این حادثه در روز روی می دهد که کمتر تلفات جانی داده شود. این جمعیّت قصبه ، بلاجماع در آن محوطه (امام زاده عبدا... و حوالی) ازدحام کرده و مشاهده می نمایند این سیل خانه برانداز را {که} چگونه اثاثیه خود را در زیر آوار خود قرار داده. هنگامه قیامت به نظرشان مجسم می شود. شب می رسد{و}بر وحشت و اضطرابشان می افزاید. از آن محوطه هم اطمینان ندارند. در سمت قبله تپه های بزرگ شنی را تشکیل داده ؛ شبانه همگی در بالای ان تپه ها بدون همه چیز زیست کرده تا سه شبانه روز. چرا؟ برای اینکه چند رشته قنوات در خانه های انجا جاری است به عمق سه الی چهار ذرع که در منتهی الیه خانه ها مشروب و زراعت می شود. سیل در قنوات می افتد
. از زیر زمین و پاکنه ها جوشیده؛ بالا می آید{ بر} روی حیاط {می رسد} و به تدریج دو سه روز آن آشیانه هایی که اوّل وهله خراب نشده را هم چون از گل ساخته شده منهدم می کند. بالجمله همگی از هستی ساقط{هستند}. خدا می داند با این بُعد مسافت، در بقیه زمستان چقدر تلفات داده، چه قسم زندگانی کرده اند؟{و}چه خورده اند؟. هر کس دیده بهتر داند تا بهار آمد{و} نوروز رسید{و}روزنه امیدی باز{ شد و}عده زیادی به شهر آمدند،{سکنه}در کوچه و مساجد و معابر عمومی راه چاره می جویند. استطاعت اینکه پریشانی و احوال خود را به مقامات عالیه عرضه داشته{ندارند}. آن بیچاره هایی که نتوانسته اند از بافق حرکت کنند به انتظار نتیجه اقدامات آنهایی هستند که به یزد آمده{اند ، بوده} ؛ استغاثه و استرحام می نمایند. این عده چاره جو هم در یزد منتظر جواب و مساعدت های نمایندگان ملّت و زمامداران مملکت هستند. آخر یک عده آنها شنیده اند که گاهی در تهران برای حریق زدگان آمل و ارومیه بلکه جهت غیر مسلمان و غیر ایرانی بعنوان ( قحطی زدگان روسیه) اعانه {مبالغی}جمع آوری کرده ، از اینرو مأیوس نیستند. امضاء کننده بافقی ذی علاقه ، خبر از اوضاع وطن اصلی و احوال مادر و برادر و خواهرهای شخصی و نوعی خودم دارم. از زبان آنها استغاثه و استرحام نموده،{از}دو نفر {از}نمایندگان یزد که حاضر و مطلع اید{می خواهم}، سایر نمایندگان و حافظین حقوق و ناموس ملّت{را نیز آگاه سازید که} همین رعایای زحمت کشیده بی خانه مانِ از هستی ساقط شده ، در سال گذشته ده هزار و چهارصد تومان مالیات به دولت داده{اند و} از وظایف اولیّه شما و اولیاء دولت است که اهالی این قصبه ویران {را}جمع آوری کرده ؛ نگذارید بر اثر مسامحه و غفلت، یک مشت بیچاره که پرستاری آنها را حالیه شما عهده دار هستید معدوم شوند. بلکه به اندک توجه و مساعدتی یک همچو قصبه که خودش بیست و چهار رشته قنوات داشته ، مزارعات و قراء توابع آن متجاوز از چهل پارچه است ، از بین برود.از طرف دیگر ، دولت به نمایندگان خود امر فرمایند{بررسی گردد} که با چه مقدار مخارج ممکن است قنوات آنجا را جاری و خانه و آشیانه برای آن بیچاره ها ساخته و تهیّه گردد؟{و}بعد از جلب نظریات آنها اجازه فرمایند که مالیه یزد {هزینه های مربوطه را }بپردازد. البته خود آنها هم نظر به علاقه {ای} که دارند به مقدار قوۀ بدنی خواهند کوشید که بلکه برای زراعت سال دیگر قدرت پیدا نمایند که به بدبختی و زحمت زندگانی خود را اعاده دهند. و چنانچه{ مسئؤلین}توجه نفرمایند، در آن نقطه گرمسیر کویر ، در تابستان{و} با نداشتن آب، زیست غیر ممکن {است} . دیگر چه می شود؟ مسئول جان و ناموس و اطفال صغیر این مشت مردم کیست؟ نمی دانم. راه علاج دیگر دارد آن هم در صورتی که چنانچه ادعا می نمایید باید به طور قطع از عایدات مملکت سالی 10400 تومان قلم کشید.
 
« محمّد تقی بافقی»
در ادامۀ مطلب سردبیر روزنامه نیز با تأکید بر اهمیّت موضوع ، خواهان رسیدگی متولیان امور گردیده و می نویسد:
« اطلاعات دیگری هم از یزد به ما رسیده ؛معلوم می دارد که هستی اهالی بافق را این سیل بنیان کن به کلی ساقط و پریشانی احوالشان خیلی رقت آور است. بنابراین اگر دولت به فوریت درصدد ساختن خانه های ویران شده و اصلاح امور اهالی بافق برنیاید کمترین خسارت این است که باید از مالیات آن قصبه تا مدتها صرف نظر شود».
«گلشن»
پیش از آنکه به ادامۀ نامه نگاری های شیخ محمد تقی به مجلسیان و استمداد از ایشان بپردازیم ، در رابطه با اطلاعات نوشتار اخیر ذکر چند موضوع حائز اهمیّت می نماید.
ـ از آنجا که هر سند؛ پیرامون اصل موضوع حاوی داده های چندی می باشد و این اطلاعات رهیافت قابلی دراختیار پژوهنده تاریخ جهت ترسیم تصویری از شرایط زمانی و مکانی محل وقوع رخداد قرار می دهد ، لذا سند حاضر نیز در رابطه با میزان نفرات جمعیت، گسترۀ جغرافیایی ، آبادی ها ، تعداد قنوات و نیز میزان مالیات مرسوم بافق حائز دقیق ترین اطلاعات است.
ـ چنانکه نگارنده نیز بر بُعد مسافت بافق از مرکز بعنوان مانعی در فریاد رسی به اهالی یاد می کند ، این موضوع در سایر موارد نیز تأثیر گذار بوده و خود مانعی در بروز رخدادهای داخلی آن به منابع رسمی است.
ـ صراحت کلام نویسنده در بیان مظلومیّت اهالی و هشدار به متولیان امور از دیگر ممیزاتی است که آیت الله بافقی را بسان دیگر عرصه ها نامبردار ساخت.
ـ هر چند شهرت نویسنده در قضایای مربوط به ایجاد حوزۀ علمیه قم و مخالفت با ورود غیر محجبۀ خانوادۀ شاه به حرم حضرت معصومه فراهم آمد امّا سالیانی پیش از این رخدادها نیز وی جایگاه برجسته ای نزد اهالی بافق و یزد داشته و چنانکه از این اسناد بر می آید در مقام فعال اجتماعی محل ارجاع عمومی بوده است.
به هر روی ، با چاپ این مقاله و عدم پاسخگویی اولیای امور ، اینبار شیخ محمد تقی در نامه ای خطاب به مجلسیان آنها را بشدت مورد عتاب و خطاب قرار می دهد.
(نامه شیخ محمّد تقی بافقی یزدی و تلگراف عده ای از اهالی یزد در خصوص سیل زدگی بافق و شکایت از اداره مالیه نسبت به مطالبه مالیات از اهالی آنجا)
ساحت مقدس دارالشورای کبرای ملی ـ شیّد الله ارکانه
اگر چه آنچه در خاطر مبارک نمایندگان محترم قرار نمی گیرد و مورد توجه آنان نیست همانا اوضاع اسفناک یک مشت رعایا و زارع زحمت کش است که پایه و گذار زندگانی همگی به وجود آنها است و فلسفه انتخاب نمایندگان تقویت از این طبقه است که حالیه بر اثر غفلت نمایندگان خود را در زیر فشار ظلم و عدم فریاد رسی جان می دهند. لابد از خواطر محترم محو شد{ه اند}. در {روزنامه} گلشن شرح سیل خوردگی بافق از توابع یزد را درج کرده که برای استحضار خواطر مبارک در جوف ارسال می دارد. ملاحظه فرمایند. شش ماه است اهالی بیچاره در مقام استغاثه و چاره جویی از مقامات عالیه هستند و بیچاره های بدبخت به مرکز مملکت چشم امید دارند . تازه از طرف مأمورین مالیه مطالبه مالیات از بافق شده ، برده ، ویران، خراج و عشر نیست. تلگرافی توسط بنده نموده اند که حسب الوظیفه در جوف ارسال می دارم و چون بنده چندی است در تهران مقیم و اوضاع را شاهدم با حالت یأس و نومیدی اظهارات آنها را به ساحت مقدس بر حسب وظیفه می رسانم. مستحضر باشید و در نزد خدا مسئول و نزد وجدان خود شرمسار{ باشید} و شاید هم مؤثر واقع شود و در مقام چاره جویی برای رعایای بافق برآیید. چنانچه تلگراف اهالی جوابی دارد مرحمت فرمایید.
آدرس بنده: بازار حجره حاج میرزا علی صراف. شیخ محمد تقی بافقی یزدی است.
( ذیل سند)
به وزارت جلیله مالیه مراجعه شود . 3 سرطان 1301. یعقوب الموسوی.
( پشت سند)
نمره 8519{مُهر} ورود به دفتر مجلس شورای ملی ف اول شهر سرطان 1301.
امّا در پایان این فشرده نویسی؛ بی مناسبت نیست تا متن تلگراف تنی چند از اهالی فراری بافق به شیخ محمد تقی جهت اطلاع و تقاضا از وی در پیگیری نزد مجلسیان را نیز بیاوریم.
{نشان شیر و خورشید}
اداره تلگرافی دولت علّیه ایران
نمره کتاب: 6 ایت ئیل: 1301
از یزد به ط. نمره قبض 4140. نمره تلگراف 289. تعداد کلمات 98. تعداد اصل 21.
توضیحات: جواب قبول است.
توسط آقای آقا شیخ محمّد تقی بافقی . ساحت مجلس مقدس. کپیه وزرارت جلیله مالیه. ما اهالی متواری بافق مدتی است اضطراراً در یزد سرگردان،املاکی را که بایستی از آن اعاشه نماییم خراب. استرحاماً از آن ذوات مقدسه استدعا داریم که به پیشکار مالیه امر فرمایند که{از} اخذ مالیات املاک مسلوب المنفعه قبل از مرمّت صرف نظر و ما بیچارگان را معاف دارند. در صورتی که اعانه برای روسی ها رواست ما ضعفا مسلمانیم.
سید علی رضا، سید اسدالله، سید محمد، علی، آقا یحیی، سید ابوالقاسم، آثاری، سید محمّد، میر سید علی.