هفته نامه هفته نامه

Return to Full Page
« عودة

لا ضرر و لا ضرار

لا ضرر و لا ضرار



اظهارات  اخیر مدیر عامل شرکت سنگ آهن مرکزی مبنی بر این که " دولت جمهوری اسلامی مالک 28/5درصد ازسهام شرکت سنگ آهن بافق است و حق دارد آن گونه که مصلحت می داند[بداند] دارایی خود را واگذار نماید. به ز عم نگارنده قابل تامل است. در این که مالک، اختیار تصاحب مال خود را دارد شکی نیست؛ اما بنا بر   اصل 40 قانون اساسی که اذعان دارد " هیچ کس نمی تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد"  که این هم مستخرج از قاعده فقهی  " لاضرر و لاضرار " می باشد.  واگذاری این 28 درصد موجب ضرر به مردم بافق خواهد بود و خود دولت باید جلوی این خسران و ضرربود را مدیریت کند و یا از طریق دیگر آن را حل و فصل نماید. می گویند: " در زمان حضرت رسول اکرم (ص) شخصی به نام سمرة بن جندب در جوار خانه فردی از انصار، درخت خرمایی داشت که آمد و رفت وی از درون زمین آن مرد انصاری بود. سمرة بن جندب برای رسیدگی به آن درخت و کارهایش به دفعات و سرزده به زمین مرد انصاری می رفت و به این ترتیب ایجاد مزاحمت می کرد تا این که صاحب خانه به سمرة گفت: تو بی خبر و بدون اذن به خانه ام می آیی و ایجاد مزاحمت می کنی، پس از این، هنگام آمد و شد اجازه بگیر. سمره گفت: چنین نمی کنم. مرد انصاری به حضرت رسول ( ص ) شکایت برد. حضرت به سمره فرمود: از این پس، اذن بگیر. سمره نپذیرفت، حضرت فرمود: از این درخت صرف نظر کن و من در برابر آن، درختی با همان اوصاف در جای دیگر به تو می دهم. سمره نپذیرفت، حضرت فرمود: ده درخت در مقابل آن می دهم، باز هم قبول نکرد. فرمود: درختی در بهشت به تو می دهم. سمره باز هم نپذیرفت، تا این که حضرت فرمود: " انک رجل مضار و لا ضرر و لا ضرار علی مؤمن " یعنی تو مرد سخت گیر و آسیب رسانی هستی و مؤمن نباید به کسی ضرر بزند. بعد از آن دستور داد آن درخت را از ریشه کندند و جلوی سمرة انداختند. " (1) از  این مضمون مستفاد می شود که ضرر زدن به دیگری ممنوع و ناروا است. پس مسئولان بالا هم با این کار خود ضرری به عمران و آبادانی بافق روا داشته که بنا بر قاعده فوق درست نیست و باید تلاش کرد تا بطرق قانونی جلوی این ضرر گرفته شود.  به هر جهت این وظیفه متولیان شهر هست که زمام امور را در دست دارند. باید از مجاری مختلف به مرکز نشینان وضعیت بافق را اعلام کرد و به آنان فهماند این شهر همین منابع خدادای را دارد. نه آب کافی  و مناسب برای کشت و زرع دارد و نه جاذبه های توریستی و نه آب و هوای خوش که اگر درب رحمتی بسته شد درب دیگری به روی مردم گشوده شود. نگارنده قصد ندارد انگشت اتهام را تمام قد متوجه، مسئولان نماید؛ اما وظیفه فرد فرد آحاد جامعه است که این رسالت را همگی  به دوش بکشند. هر کس با توان خود متولیان امور را مجاب کند که بافق اگرچه بهشت معادن هست؛ اما برای خودش و برای نسل های آینده اندوخته ای ندارد. 

پی نوشت: 
(1)- تارنمای ویکی فقه