نمایش خبر
الا ای ابتکار بانو
الا ای ابتکار بانو
نمی دانم چرا هردم قلم در دست
میگیرم . خیالم میرسد کاین دل هوای
بافق را دارد .
برایش مینویسم از
دیاری دور ، کاو را دوست میدارم . دیاری کز
جهان برتر بود در ذهن و رویایم .
الا ای شهر زیبایم ،
تویی کز مردمت آباد و اهلت
از تو خشنودند . میانت مرقدی را کز
تبار موسی جعفر (ع) بود را خوش عیان
داری . خوشا کان گنبد و گلدسته ها
از هر کجا پیداست . دیارم شاعران و
عارفان و قهرمانان زیادی پرورش
دادست و در دنیا به خود میبالد او کز
افتخاراتش دمادم می درخشد نام زیبایش .
دیارم مملو از گنج است و خاکش مملو از آهن ،
ز معدنهای در شهرم همین بس ، کز تلاش
مردمانش رونقی دارد . دیارم متن تاریخ
است و نامش بافق میباشد ، که در ما بین
استان قشنگ یزد و کرمان است .
میان کوه شهرم یوز ، دلشادست و بس
غمگین ، چرا کز صد خطر مترسد و در حال
نابودیست . الا ای ابتکار بانو ،
ببین کاین یوز مظلوم است و در
باور نمی گنجد که روزی منقرض گردد.
چه زیبا می درخشد در فراز شهر زیبایم ، همی
تندیس یوزی کز تمام آسیا تنها ، در اینجا
میتوان یابش ، الا ای یوز ،
همراه با جمع کثیری از طرفداران
سر سختت که در ایران جوان ، هر لحظه
مشغول حفاظت از کیانت بوده اند و با
محیط بانان ، دمادم در صیانت از حریمت
تا نفس دارند کوشند تا تو خوش باشی ..
پس دلشاد باش و زندگی کن با امید ،
ای یوز پلنگ بافقی و آسیایی .
کمال غالب بافقی