نمایش خبر نمایش خبر

پدر و مادرم چشم انتظار از دنیا رفتند

پدر و مادرم چشم انتظار از دنیا رفتند



به گزارش هفته نامه افق کویر، مرگ عاشق؛ مرا در تابوت سیاه بگذارید تا مردم بدانند با دلی سیاه از دنیا رفته ام، چشم هایم را باز بگذارید تا مردم بدانند چشم به راه بوده ام، دست هایم را باز بگذارید تامردم بدانند چیزی به همراه نبرده ام، پاهایم را بر لب تابوت بگذارید تا مردم بدانند با پای خود از دنیا رفته ام، تکه یخی بر روی پیشانیم بگذارید تا با اولین طلوع آفتاب بیاد مادرم گریه کنم. این نوشته ها قسمتی از وصیت نامه شهید مفقود الجسد"عباس رحمانی پتکویی" است.
وی در دوم آذرماه سال 1345 در روستای علی آباد چشم به جهان گشود و درسن 21 سالگی در تاریخ 26 شهریور 66 به درجه شهادت نائل شد. اکنون 33 سال از چشم انتظاری خانواده وی می گذرد.
در روز سه شنبه با تنها برادر شهید بنام " احمد" به گفتگو پرداختم که از دوران کودکی " شهید عباس" توضیح داد: برادرم از همان کودکی پسری بسیار شجاع و با دین و کمالات و اهل نماز اول وقت و روزه بود.
وی افزود: نسبت به پدر و مادر بیش از دیگران مهربان و دلسوزی داشت و اهل کار بود و برای کمک به آنها بسیار وقت می گذاشت و وسایلش را به راحتی به دیگران هدیه می داد و نزد همه عزیز و دوست داشتنی بود.
احمد رحمانی ادامه داد: عباس به علت علاقه بسیار به کار تا پایه پنجم ابتدایی به تحصیل پرداخت و سپس درس را رها کرد و به شهرستان بافق آمد و پس از گذشت سال ها در شهرداری مشغول به کار شد.
وی با اشاره به فرا رسیدن زمان خدمت سربازی گفت: سه ماه دوره آموزش سربازی را در زاهدان گذراند و سپس به منطقه سومار اعزام شد و بعد از سه الی چهارماه با جسمی پر از تیر و ترکش به منزل آمد و مادر دو ماه و نیم از او پرستاری کرد.
برادرشهید مفقود الجسد بیان داشت: در آن زمان احمد دفترچه خاطراتی به همسر من تحویل داد و خطاب به همه گفت: شاید دیگر بازنگردم؛ از این دفترچه به خوبی مراقبت کنید.
وی افزود: پدر و مادر با شنیدن این سخن بسیار گریستند و او را بدرقه کردند و برادرم برای نبرد با دشمن به منطقه بازگشت.
رحمانی با بیان اینکه عباس رفت و دیگر نزد ما بازنگشت، اعلام کرد: اکنون نزدیک به 34 است که خبری از او نداریم و پدر و مادرم وقتی می شنیدند شهید به بافق می آید نگاهشان را به در می دوختند و می گفتند شاید خوش خبری از عباس بیاورند.
وی تصریح کرد: در زمانی که پدر در قید حیات بود او را چندین بار برای آزمایش ژنتیک به مشهدبردند اما خبری نشد.
احمدرحمانی بیان کرد: "علی" پدر، بسیار انتظار کشید و چشم به راه عباس بود؛ ولی در 26 فروردین ماه 1394 در سن 84 سالگی بر اثر بیماری جان خود را از دست داد.
وی ادامه داد:"کربلایی فاطمه" مادرم، دو سال پس از فوت پدر، در تاریخ نهم شهریور ماه 1396 در سن 91 سالگی در روز عیدقربان دارفانی را وداع گفت.
برادرشهید به یاد کلام آخر زمان فوت مادر اشاره داشت و گفت: هنگام فوت که مادر هنوز نگران عباس بود، دقیقا لحظه جان دادن یاد پسر شهید خود کرد و گفت: "مادر خیلی چشمانم به در بود تا خبری از تو بیاید؛ اما نیامدی و من نزد تو می آیم مادر جان "
احمد رحمانی در پایان اظهار کرد: من هنوز چشم انتظار تنها برادرم هستم. بیش از سه دهه از او خبری ندارم و بسیار سخت است وقتی که تنها باشی و از تنها برادرت هم خبری نشود.
گفتنی است پسرعمو آنها بنام "علی اکبر رحمانی" شهید شده و آرامگاه وی در بالای تپه ای در روستای علی آباد گودگنستان آرام گرفته و خانواده شهید عباس برای فرزند مفقودالاثر خود در کنار وی یک قبر مهیا و گلزاری به یاد آنها برپا نمودند ؛ تنها مشکلی که وجود دارد و نیاز به توجه مسئولین می باشد مسیر خراب وبازسازی گلزار این‌ دو شهیدوالامقام است.

الهام نصیرزاده