نمایش خبر نمایش خبر

منوچهری دامغانی (شاعر شادمانی و طبیعت )

منوچهری دامغانی (شاعر شادمانی و طبیعت )



 
 
اگر بخواهیم تنها یک نمونه از شاعران سر خوش و جوان طبع فارسی را که با طبیعت زیسته و بدان دل داده است . معرفی کنیم او کسی جز احمد بن قوص معروف به منوچهری دامغانی نخواهد بود کودکی و جوانی منوچهری در دامغان سپری شد شهری که پیرامونش را بیابان های فراخ گرفته بود منوچهری شاید بار ها حرکت آرام کاروان ها را با آن شتران بردبار در سینه ی بیابان ها دیده و آهنگ رحیل کاروانیان را در سحرگاه به گوش خویش شنیده بود از دامغان تا گرگان و طبرستان راهی نیست منوچهری شاید به همراه یکی از همین کاروان ها در آغاز جوانی خود را به طبرستان رسانید و به خدمت منوچهر بن قابوس زیاری که آن سال ها در گرگان و طبرستان حکومت می کرد رسیده است . به همین علت تخلص منوچهری را برای خود یرگزیده است منوچهری پس زا مرگ این امیر زیاری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیر که از طرف مسعود غزنویی بر آنجا فرمانروایی می کرد رسید از آنجا بود که او را با احترام و بر پشت پیل به غزنین روانه کردند ظهور شاعری جوان و خوش ذوق در میان شاعران دربار مایه نا خرسندی گشت و شاعران پیر و پیش کسوت به این رقیب نوخاسته به دیده ی رشک نگریستند و از جور همین حاسدان بود که همین که منوچهری برای جلب حمایت عنصری خود را از ستایش وی ناگزیر دید و قصیده معروف (لغز شمع)را سرود 
سرانجام: منوچهری در اوج کامرانی و نوش خواری بود و هنوز برای بهروی از لذت زندگی امید ها در سر داشت که مرگ بی هنگام در جوانی بر او تاختن آورد و در یکی از روز های سال 432 هجری قمری وی را هم چون غباری با خود برد .
علیرضا کارگران