نمایش خبر نمایش خبر

متین قربانی تجارت مرگ

متین قربانی تجارت مرگ



به گزارش هفته نامه افق کویر؛ پنجشنبه ۱۵ تیرماه سال ۱۳۹۱شب نیمه شعبان خانواده "محمدحسین فرزاد" در حال بازگشت از سفر بودند؛ پس از عبور از فهرج نورافشانی هایی را در آسمان مشاهده می کنند و برای آنان سوال پیش می‌آید که چرا میان بیابان نور است. اعضای خانواده مشغول به تماشای این صحنه بودندکه ناگهان پدر خانواده متوجه صدای تیراندازی می شود…. در ادامه گفت و گو خبرنگار افق کویر را از زبان "صدیقه سادات متین" مجروح اصلی این حادثه می‌خوانید.
وی با بیان اینکه ساعت ۱۲ شب سپری شده بود همسرم به عنوان راننده، حامد پسرم که ۲۲ سال سن داشت به همراه حنانه دختر ۵ساله ام بغل دست پدر نشسته بودند. من ردیف عقب وسط قرار داشتم و حمیده دختر ۱۳ ساله ام به همراه دختر خاله اش دو طرف من نشسته بودند، یادآورشد: از سمت یزد به بافق می آمدیم و درحالیکه از فهرج عبور کرده بودیم، آسمان با نورافشانی روشن شد. ناگهان خودروی پژو پارس سفید رنگی با سرعت از کنار ماشین ما سبقت گرفت و در فاصله ای تقریباً ۱۰۰ متری از ما، سرعت خود را کم کرده و شیشه های ماشین را پایین آورد. سپس یک صدای انفجار در ماشین پیچید و همه جا روشن شد. گلوله ای دو زمانه به دست همسرم برخورد کرد، با این وجود موفق شد که خودرو را متوقف نماید.

هیچ خاطره ای از آن روز به یاد ندارم

متین با تأکید این نکته که از آن لحظه به بعد هیچ چیز از صحنه را به یاد نمی آورم، ادامه داد: همسرم می گوید همان لحظه یک خودرو با سرعت از کنار ما عبور کرد که من دیگر هیچ خاطره ای از آن روز به یاد ندارم و تمام وقایع را برای من بازگو نمودند و متوجه شده ام چه بلایی بر سر ما آمده است.
سپس "حمیده فرزاد" که به همراه مادر به دفتر افق کویر آمده بود، به صحبت پرداخت و گفت: به بیرون نگاه می‌کردم و فقط خودرویی را در تاریکی با سرعت زیاد دیدم. در همان لحظه با صورت خونین مادر روبرو شدم. تیر از نقاط مختلف به ماشین اصابت می کرد. در همان لحظه یک تیر از سقف وارد خودرو و با بینی مادر برخورد و داخل دهان منفجر می شود، بینی آویزان و لب و دهان پاشیده از هم بود و زبان قطعه قطعه و مادر از درد دستان مرا می فشرد.
وی گفت: یک تیر دیگر نیز از شیشه جلو به دست راست پدر برخورد می کند و چندترکش نیز به دیگر اعضای بدنش از جمله سینه می نشیند.
به واسطه حال و شرایط بد مادرم، امکان انتقال پدرم به داخل آمبولانس نبود
حمیده فرزاد، به تماسی که در همان لحظه برادر وی با نیروی انتظامی برقرار می کند و آنها از این درگیری اطلاعی نداشتند، اشاره داشت و افزود: سپس متوجه می شویم یک قاچاقچی از مسیر بافق درحال عبور به سمت یزد بوده و ماشین دیگری به عنوان جاده پاک کن در حال حرکت و این شخص تازه از زندان رها شده، تحت تعقیب پلیس قرار داشته است. هنگامی که دو خودرو متوجه تعقیب پلیس می‌شوند اقدام به فرار می کنند و با مسیر مسدود شده فهرج روبرو و در همان جاده یک طرفه دور زده و از کنار ما به سمت بافق عبور می کنند.
وی با بیان اینکه برادرم مواظب خواهر پنج ساله ام بود تا به مادر نگاه نکند، توضیح داد: با اورژانس تماس گرفتیم که به ما گفتند به سمت مسجد ابوالفضل حرکت کنید، برادرم نیز با نشستن پشت فرمان به سمت مسجد ابوالفضل حرکت کرد. در میانه های مسیر به آمبولانس رسیدیم و مادرم به داخل آن منتقل شد. به واسطه حال و شرایط بد مادرم، امکان انتقال پدرم به داخل آمبولانس نبود. به همین دلیل، دست او را با البسه موجود در ماشین بسته و با ماشین خودمان به سمت بافق و بیمارستان حرکت کردیم. در بیمارستان بافق، پس از پایدار شدن شرایط اولیه مادر و پدرم، این دو را با آمبولانسهای جداگانه به بیمارستان شهید رهنمون یزد منتقل کردند.
حمیده فرزاد اضافه کرد: یک روز کامل به خاطر پایین بودن سطح هوشیاری مادر، دکتر ها هیچ اقدامی انجام ندادند و فقط در آن روز جراحت ها را جهت جلوگیری از خونریزی به هم بخیه زدند.
در ادامه "صدیقه سادات متین" با اشاره به گذشت ۹ سال از این حادثه می‌گوید: ترکش در گردن و سر من وجود دارد. نمی توانم سمت راست و به پشت بخوابم و باید حتما قرص مصرف کنم. از خواب که بیدار می شوم باید ۱۰ دقیقه با چشمان بسته بنشینم و آرام آرام چشم هایم را باز کنم تا سرم گیج نرود. فقط به سمت چپ استراحت دارم.
متأسفانه تا بدین لحظه هیچگونه دیه و یا حتی هزینه ای بابت درمان من پرداخت نشده است

وی با اعلام اینکه پرونده من در همان سال ها مفقود و با پیگیری‌های بسیار پرونده پیدا شد، گفت: از سال ۹۳ پیگیری ها آغاز و در سال ۹۶، پس از معرفی به بنیاد شهید و امور ایثارگران برای من و همسرم به ترتیب ۵۵ و ۵ درصد جانبازی تعلق گرفت. از همان روزها از سوی بنیاد شهید حق پرستاری دریافت می کنم؛ اما در فیش بازنشستگی من جانبازی لحاظ نمی شود و فقط یک ماه اول را در نظر گرفتند. یکی از همکاران در آموزش و پرورش بافق اقدامات لازم را انجام و به یزد ارسال نموده است و اعلام شده بعد از عید سال ۱۴۰۱ لحاظ خواهد شد. از نظر قضائی نیز پرونده از همان سال اول به جریان افتاد و ضارب پرونده شناسایی و دستگیر گردید؛ اما متاسفانه تا بدین لحظه هیچگونه دیه و یا حتی هزینه ای بابت درمان من پرداخت نشده است، که دلیل آن را محکوم شدن ضارب به اعدام و سپس حبس ابد اعلام می دارند.

باید قرص اعصاب مصرف کنم
تا آرامش داشته باشم

متین با اشاره به اینکه حتی نمی توانم رانندگی کنم و مسیر را به یک باره فراموش و باید قرص اعصاب مصرف کنم تا آرامش داشته باشم؛ تصریح کرد: برای تشخیص علت فراموشی، پزشکم می گوید باید "ام‌آر‌آی" انجام دهم تا مشخص شود آیا ترکش در سر حرکت کرده است یا خیر؛ که متاسفانه به خاطر این ترکش و قرص های اعصاب و احساس خفگی که به من دست می دهد، این اقدام امکان پذیر نیست.
وی با بیان اینکه از زمان های گذشته قبل از این حادثه، تمام خاطرات را به یاد دارم و حتی دانش آموزانم را می شناسم، گفت: اکنون باید فکرکنم تا به یاد آورم ناهار چه خورده ام. حتی بعضی مواقع نام فرزندان و اطرافیان را فراموش می کنم.
متین ادامه داد: سال اول حادثه از گوش من خون و عفونت خارج می شد که عمل شده ام و همان گوش سمت راست مخالف سمت چپ که آسیب دیده ام شنوایی ندارد.
صدیقه سادات متین که صحبت برای او سخت بود و کلمات را به درستی بیان نمی کرد، افزود: نمی توانم درست غذا مصرف کنم و اغلب غذا از دهانم به بیرون می ریزد. حس چشایی را از دست داده ام. دندانپزشک می گوید فک من در حال کج شدن است و باید آن را شکسته و به پایین بیاورند تا به راحتی بتوانم دهانم را باز و بسته نمایم. اگر این درمان سخت و دردآور را انجام ندهم دهانم کاملاً بسته می شود.
مادرم ۲۵ روز در بخش
مراقبت های ویژه " آی سی یو" بستری بود

وی که دبیر ورزش در مقاطع مختلف بوده ازخاطراتی که خواهرش برای او بازگو کرده یادآورشد: در بیمارستان که بستری بوده ام بدن من در برابر تب ۴۱ درجه مقاومت داشته است که برای کادر درمان بسیار تعجب برانگیز بوده و علت آن را فعالیت ورزشی مداوم من عنوان کردند.
در ادامه حمیده فرزاد خاطرات روزهای بیمارستان را شرح داد: مادرم ۲۵ روز در بخش مراقبت های ویژه " آی سی یو" بستری بود و از گوشش خون و عفونت می آمد. از این رو جمجمه را عمل کرده تا مانع از این عفونت ها شوند؛ که خوشبختانه فردای عمل دیگر عفونتی مشاهده نشد.
وی افزود: اینک چندسالی است که از کنار گوش مادر و از روی پوست آب جاری می شود. باید هنگام استحمام با گوش چرب به حمام بروند و فقط در پایان، آب به روی سر بریزند و هر دو ماه یکبار نیز برای شستشو نزد پزشک بروند.
فرزاد ادامه داد: استخوان صورت مادر به خاطر تیری که داخل آن به جا مانده، سیاه شده بود؛ که از لگن استخوان برای صورت برداشته و با پلاتین کارگذاشته اند. در حال حاضر یکی از مهره ها آزاد شده و باید مجدداً عمل شوند.
این عمل زیبایی محسوب می‌شود و هزینه ای که شده را به شما نمی پردازیم

حمیده فرزاد اشاره داشت که در اسفندماه ۱۳۹۸ از قسمت دیگری از بدن مادرم (بین دنده های قفسه سینه) غضروف برداشته شده و بینی را تا حدودی ترمیم کرده اند و ترکش را از این ناحیه خارج نموده؛ وی اذعان داشت: در حال حاضر بینی هنوز سالم نیست و هیچ زیبایی ندارد. هنگامی که برای دریافت هزینه عمل از بنیاد شهید اقدام نمودیم به ما اعلام شد این عمل زیبایی محسوب می‌شود و هزینه ای که شده را به شما نمی پردازیم.
صدیقه سادات متین ادامه داد: در همان زمان از من و همسرم امضاء گرفته شده است. اکنون هیچ کس مقصر نیست و هیچکدام برای ما کاری انجام نداده اند. چرا هزینه های عمل و درمان های سنگین را نمی پردازند ؟ این هزینه ها شامل عمل بینی، گوش و فک و نیز جراحی هایی که در بیمارستان پس از حادثه صورت گرفته است، می باشد. هنوز دو عمل دیگر دارم و همچنان درمان ادامه دارد.
وی با اشاره به ترکش در گردن و سر خود، گفت: قرص های اعصاب خوراک هر روز من و همسر است. همسرم به دیابت مبتلا شده و انسولین تزریق می کند.

باید درجه جانبازی بالاتر
ویا دیه به من تعلق بگیرد
وی تصریح کرد: یکی از کارمندان دستگاه های مربوطه می گوید باید درجه جانبازی بالاتر ویا دیه به من تعلق بگیرد. سوال این است با توجه به اینکه اعلام شده من اولین بانوی جانباز با درصد بالا هستم چرا باید فیش حقوقی مرا اینگونه بپردازند؟ آیا فیش مردان جانباز اینگونه است؟

الهام نصیرزاده|