«ممل» گفت: کسادی بازار زمین و ملک در آبادی نوبرانه شده؛ اگر قبلا می خواستی ملکی یا خانه ایی را بفروشی، مشتری کم و بیش سری به آن می زد؛ الان به گونه ایی شده که هیچکس سراغی نمی گیرد!
«آقاتقی» گفت: به نظرت «آقاممل» مشکل و گیر کار، در چیست؟
«ممل» گفت: به گمانم اهل آبادی منتظر هستند تا قیمت ملک کاهش بیابد یا از تب و تاب آن بیفتد و بعد آنها شروع به خرید ملک کنند.
«آقاتقی» گفت: فکر نمی کنی غیر از این باشد؛ مگر یادت نیست، «مدعی العموم» پیش تر اعلام کرده بود، بیش از ۵۰۰ خروار پول آبادی به لطایف الحیل از آبادی خارج شده و دست مردم از پول های نازنینشان کوتاه و کوتاه تر شده است. «ممل» گفت: بله! درست می فرمایید! همین همسایه ما می گفت از بانک وام گرفته ام و دادم به «آمیرزا» که او هر ماه سودی به من بدهد؛ یکی دو ماهی، الحق و الانصاف، سود خوبی می داد؛ ولی به یکباره دود شد و به هوا رفت.
«آقاتقی» گفت: حالا متوجه شدی چرا پول دست مردم آبادی نیست و همه گیچ و حیران هستند و نمی توانند تا ملکی و یا زمینی را بخرند و بفروشند؟ تازه شنیدم که چند نفری از این مالباخته ها هم سکته کرده و یا فشارخون آنها بالا رفته و مشکلات دیگر جسمی؛ برای آنها به پیش آمده است.