نمایش خبر نمایش خبر

در حسرت یادگاری از شهید

در حسرت یادگاری از شهید



 به گزارش هفته نامه افق کویر؛ شهادت مرگی است، انتخاب شده، مرگی که انسان به سوی آن می‌رود نه آنکه به سوی انسان بیاید و اهمیت و ارزش شهید و شهادت نیز از همین جا سرچشمه می‌گیرد. اگر چه گفته می‌شود شیعه اگر در بستر هم بمیرد؛ شهید است. در این شماره از هفته نامه خبرنگار ما؛ به سراغ خانواده شهید والا مقام" میرزا محمد حاجی حسنی" رفته و با برادر وی گفتگویی انجام داده است که در ادامه می خوانید:
افق کویر: لطفاً خودتان را برای خوانندگان معرفی بفرمایید؟
"جواد حاجی حسنی" برادر شهید "میرزا محمد حاجی حسنی" هستم. برادرم در ۱۰ اسفند ماه ۱۳۴۵ در شهرستان بافق به دنیا آمد و تا پایان دوره ابتدایی تحصیل کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی با سمت کمک آرپی جی زن راهی جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ در ارتفاعات حمزه سنندج هنگام درگیری با نیروهای عراق بر اثر موج انفجار به شهادت رسید؛ سپس پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
افق کویر: خصوصیات اخلاقی " میرزا محمد" را شرح دهید؟
برادرم بسیار خوش اخلاق و زحمتکش، متدین به اسلام بود. مال دنیا مخصوصا پول برای او هیچ ارزشی نداشت و دوست داشت که به هر نحوی به مردم کمک کند و درسختی ها در کنار مردم باشد.
افق کویر: از روز خبر شهادت برادرتان بگویید؟
غروب یک روز گرم مرداد ماه بود که مادرم متوجه این شد؛ که مردم روستا صحبت هایی را انجام می دهند، با پرس وجو به مادر می گویند؛ میرزا محمد زخمی شده است باید به شهر بروید؛ وقتی به بافق می آیند آنجا متوجه می شوند که برادرم شهید شده است.
افق کویر: آخرین باری که به مرخصی آمد، چه حسی داشتید؟
آخرین باری که به مرخصی آمد؛ حدودا ۲۰روز قبل از شهادت به خانه آمد، میرزامحمد شهادت را دوست داشت و همیشه به من می گفت: باید به حرف امام امت لبیک بگوییم.
افق کویر: آیا برادرتان به خواب شما آمده است؟
بله، پس از شهادتش به خواب من و مادرم آمده است.
افق کویر: یکی از خاطرات شهید والامقام را بیان کنید؟
تنها خاطره ای که در ذهن من ماندگار است؛ میرزا محمد یک ساعت قدیمی زیبا خریداری نمود و به جبهه رفت؛ وقتی برای تدفین خانواده را دعوت کردند؛ که با برادرم وداع کنیم من اصرار کردم که باید ساعت را از دست او خارج کنید و به من برای یادگاری بدهید؛ ولی متاسفانه با توجه به اینکه جنازه برادرم چند روزی در آفتاب سوزان اهواز بود و بدن او ورم کرده بود؛ هیچکس نتوانست ساعت را از دستش خارج کند و هنوز در حسرت این ساعت برای یادگار هستم.
افق کویر: سخن پایانی:
از مسئولین خواستارم که قدر مردم کشور را بیشتر بدانند و برای سربلندی کشور و مردم تلاش کنند. هر زمان که می خواهند در کارهای خود سستی کنند یاد شهدا بیفتند که چگونه کشور را از چنگال کشورهای مزدور نجات دادند و چه سختی هایی را به جان خریدند.

حدیثه امیریان|